°23: Project Baby Daddy°

837 129 62
                                    

راوی 

ناری از غریبه ای که در رو براش نگه داشته بود تشکر کرد و کالسکه جون رو به داخل کافه هوسئوک هل داد. نگاهشو اطراف کافه چرخوند تا اینکه چشمش به جیمین افتاد که دستشو واسش تکون می داد. از کنار چند تا میز گذشت و روبروی جیمین و کنار هوسئوک نشست.

"چرا خواستی بیام؟" ناری با اشاره به پیامی که نیم ساعت پیش دریافت کرده بود پرسید

"گفت تا وقتی تو نیای هیچی به من نمیگه"

جیمین صاف ایستاد و دستهای توی هم قفل شده ـش رو روی میز گذاشت و نفس عمیقی کشید "خیلی خب گایز، دیگه وقتش رسیده"

هوسئوک و ناری با نگرانی نگاهی به هم کردن و بعد به سمت جیمین که لباشو جمع کرده بود برگشتن

"ادامه بده..." ناری گفت

"خب من خیلی به اینکه سرو کله جون چطوری پیش من پیدا شـ-"

"به خاطر سهل انگاری و بی احتیاطی زیادت" ناری با یه قیافه خشک و بی روح حرفشو قطع کرد

"الان باید از این طعنه ـت خوشم بیاد ؟" جیمین در جواب گفت و چشماشو چرخوند

ناری هم دست به سینه شد و به صندلیش تکیه داد

"میشه برگردی به چیزی که داشتی می گفتی؟" هوسئوک پرسید

"بنابراین طی چند روز گذشته سعی کردم اون شب رو قبل از اینکه سرو کله جون توی خونم پیدا بشه به یاد بیارم . اما نتونستم"

"پس یکم بیشتر بهش فکر کن . منظورم اینه خب باورش سخته که تو حتی ذره ای از اتفاقات اون شب رو هم نمیتونی به یاد بیاری. به طور تصادفی خونه بردن یه نوزاد جزئیات خیلی مهمیه که فراموش کردنش سخته" ناری گفت

"دقیقا این همون چیزیه که خودم داشتم می گفتم!"

"یعنی تموم این مدت داشتیم از بچه ای مراقبت می کردیم که ممکنه حتی مال تو هم نباشه" ناری گفت و سرشو تکون  داد

"لعنتی، حتی اسمش هم احتمالا جون نیست" جیمین گفت و به بچه توی کالسکه نگاه کرد. خب اگه می خواست با خودش صادق باشه، فکر اینکه ممکنه جون پسرش نباشه یکم ناامیدش می کرد

"اگه از کس دیگه ای دزدیده باشیش چی. اگه پدر و مادرش هنوز دنبالش باشن چی..." هوسئوک فکرشو بلند بیان کرد

ناری به جلو خم شد ، آهی کشید و درحالیکه شقیقه هاشو ماساژ می داد سعی کرد افکارش رو جمع کنه

Baby Daddy | PJM (Translation Ver )Where stories live. Discover now