killer

544 125 35
                                    

-لیاقت یه شانس دوباره رو دارم؟

جونگکوک که توقع هر چیزی جز این جمله رو داشت واقعا نمیدونست چه جوابی میخواد بده . مطمعن بود که حسایی به تهیونگ داره اما نمیدونست این رابطه تا کجا میتونست پیش بره و آخرش چی میشد

- من...

خواست حرفی بزنه که شخصی بدون اینکه در بزنه وارد شد .

هرمن با دیدن دو پسر که تقریبا دست همو گرفته بود الکی سرفه کرد

-اوه .. فکر کنم بد موقع مزاحمتون شدم

تهیونگ اخم کرد و کلافه نالید

-بلد نیستی در بزنی؟

ابرویی بالا انداخت و گفت

-حرص نخور. من که رفتم ادامه بدید .

و دو بطری از خون مصنوعی رو روی میز قرار داد .

-اینم برا امشبتون. شب بخیر

و بدون اینکه منتظر جواب اون دو بمونه بیرون رفت.

-خب؟

جونگکوک با شنیدن صدای تهیونگ بهش نگاه کرد که تهیونگ ادامه داد

-میتونیم دوباره از اول شروع کنیم؟

جونگکوک دستشو از دستای پسر بیرون کشید و موهاشو از روی صورتش کنار زد

-نمیدونم.... بهم فرصت بده .

-میفهمم کوک.

و رفت تا برق اتاق رو خاموش کنه.

آروم در اتاق رو باز کرد . تا اونجایی که میدونست ریون و جی یونگ داخل این اتاق میخوابیدن.

آروم جلو رفت و به چهره ی غرق در خواب ریون نگاه کرد . وقتش بود که شر این پسرو کم کنه و سازمانش رو از نابودی نجات بده!

دندونای نیشش رو وارد گردن پسر کرد و دستش رو محکم روی ذهن ریون که سعی میکرد خودش رو نجات بده فشرد. بعد چند دیقه که تلاشهای پسر برای نجات دادن خودش بی نتیجه موند ازش جدا شد و با پشت دست خون دور دهنش رو پاک کرد

-داری چه غلطی میکنی؟

با بهت به عقب برگشت و فهمید بر خلاف تمام تلاشهاش برای انجام دادن کارش در سکوت جی یونگ متوجه همه چیز شده .

-ک کشتیش؟

نگاهی به جسم خونی ریون انداخت

-مجبور بودم

-چرا؟

قدمی به جلو برداشت و قبل از حمله کردن به جی یونگ آروم لب زد

-چون باید سازمان رو نجات بدم.


همه دور میز صبحانه نشسته بودن و منتظر جی یونگ و ریون بودن .

- جی یونگ از کی تا حالا انقد میخوابه؟

هرمن پرسید و کمی شیر از لیوانش نوشید.

vampires shift Where stories live. Discover now