فصل۱۷ (نیمه شب)

104 28 18
                                    

در تمام طول روز نگاه فرمانده جونز و راشل به من بود و من واقعا مراقب تک تک رفتارم بودم.

شام که تمام شد، خانم جونز گفت: راشل! عزیزم!  ممکنه خانم کلر رو ببری توی کتابخونه؟ انسل گفته که اون دوست داره وقتش رو با مطالعه پر کنه.

راشل لبخندی زد: البته.

ولی می دانستم که زورکی بود.

از پای میز بلند شدم و به دنبال دختر مو طلایی به راه افتادم.

تا وقتی جلوی دید بقیه بودیم، دوستانه صحبت کرد: خب تو دقیقا چند سالته؟

به او خوش بین شده بودم که حداقل قصد دشمنی کردن با مرا ندارد.

پاسخ دادم: دقیقا نه ولی تقریبا ۱۸ سال.

سعی کردم تلاش کنم بزرگ تر باشم: البته چیزی به ۱۹ ساله شدنم نمونده.

راهرو را پیچیدیم و او با صدای بلند خندید: اوه جالبه منم کمی بیش از ۲۰ سال دارم. هنوز ۲۱ سالم نشده.

که این طور! تقریبا هم سن انسل! شاید فقط سه چهار ماه با هم فاصله داشته باشند‌.

از اینکه دیدم او برخلاف من سعی دارد سنش را کمتر نشان دهد، حس بدی به من دست داد.

در کتابخانه را باز کرد و ما داخل شدیم.

به محض وارد شدن، مرا محکم کشید و به دیوار چسباند و فرصت هر گونه حرکت را از من گرفت.

چهره اش از دختری مهربان به یک شیر درنده تغییر کرد و در حالی که سعی می کرد صدابش بالا نرود، یقه ام را چسببد و گفت: خوب گوش کن ببین چی میگم! کاری ندارم تو کی بودی یا می خوای کی باشی، خودت رو از انسل دور نگه دار.

با حالتی پیروزمندانه نفسش را بیرون داد: تو هنوز نامزد پادشاهی. اصلا برام مهم نیست که مردم راجع به تو و انسل چی میگن، من نمی خوام فکر کنی خبریه؛ پس حق نداری حتی دورش بپلکی.

یک جورهایی ترسیده بودم ولی فقط لبخند می زدم.

او تهدید آمیز گفت: فقط کافیه بفهمم که فکر نزدیک شدن بهش تو سرته، آتشین نیستم ولی بلدم چه طوری کبریت بکشم به زندگیت.

هلش دادم عقب: الان این جا حکم مهمان رو دارم و نمی خوام باهات مبارزه یا دعوا کنم. ولی تو هم ضعف خودت رو نشون نده. حواست باشه روبروی کی ایستادی. من ضعیف نیستم. در همین حد برات کافی باشه که اگه بخوام بکشمت راحت این کار رو می کنم.

خونسردانه ایستادم: پس بی خودی شلوغش نکن. بذار این مدت کوتاه رو در آرامش بگذرونیم.

داشت از عصبانیت منفجر می شد ولی نمی تونست فریاد بزنه.

فکرش رو نمی کرد از دختری که اینقدر ساده به نظر می آمد، کم بیاورد.

دندان قروچه ای کرد: قول میدم این مدت کوتاه تر از اون چیزی که فکر می کنی باشه.

بیگانگان ( نبرد آب و آتش ۲)Where stories live. Discover now