-حرف بزن! این آخرین فرصته فاکیته!
پسر با حسِ فلزِ داغی که روی رونش نشست فریاد زد و سرشو به سمتِ عقب پرت کرد
+ک.. کور خوندی اگه فک کردی.. اطلاعاتش.. رو بهت لو میدم..!
با لگدی که توی شکمش فرود اومد از روی صندلی پرت شد پایین و با حرص و نیشخند به مَرد خیره شد
+هر.. غلطی میخوای بکن!.. من بهش خیانت نمیکنم!
-خواهیم دید!
مَرد در حالی که میله ی فلزی ای توی دستش بود اینو گفت و به سمتِ پسر رفت
__________
نگاهی به ساعتش انداخت و لیوانِ قهوه اش رو از روی میز برداشت
با شنیدن صدایِ دَر اخمی کرد و قهوه رو روی میز گذاشت
_بیا تو
زن با شنیدن حرفِ مَرد واردِ دفتر شد و بعد از اینکه در رو پشت سرش بست دست به سینه به دیوار تکیه داد
_چی میخوای؟
-میدونی چرا اومدم پیشت کار کنم؟!
_نمیدونم خودت خواستی
تهیونگ با خونسردی اینو گفت و یک جرعه از قهوه اش رو نوشید
-چون بهت اهمیت میدم!
زن با دلخوری اینو گفت و به سمتِ مَرد رفت
_من ازت خواستم؟!
-نه خودم خواستم!
زن بعد از گفتنِ این رویِ میز نشست و با دست صورتِ تهیونگ رو قاب گرفت
-اون دیگه رفته! اون ترکت کرده
یک هفته گذشته چرا نمیفهمی؟!_تمومش کن سولار!
تهیونگ یکدفعه یقهی زن رو گرفت و از روی میز بلندش کرد
_اون هیچ جا نرفته این منم که بهش زنگ نزدم پس فقط مثل بچه ی آدم کارتو بکن!
مَرد بعد از گفتنه این یقه ی زن رو ول کرد و با حرص نفسش رو بیرون داد
_بیرون
-و.. ولی..
_ولی نشنوم!
سولارا در حالی که سعی میکرد حرص و عصبانیتش رو کنترل کنه از روی میز بلند شد و پوزخندی زد
-با خیالاتت موفق باشی!
تهیونگ با چشمای به خون نشسته به زن نگاهی انداخت و دستشو مشت کرد که سولار با ترس به سمتِ در رفت و دفتر رو ترک کرد
_به هر هرزه ای بها بدی برات دور بر میداره!
تهیونگ با خنده ی هیستریکی اینو گفت و از سرجاش بلند شد
گوشیشو از روی میز برداشت و با یونگی تماس گرفت
°الو؟ تهیونگ؟
YOU ARE READING
𝒖𝒏𝒆𝒙𝒑𝒆𝒄𝒕𝒆𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆 (𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_دوست داشتن من عواقب داره! +چه عواقبی؟! _مثلا باید تمام و کمال مال من باشی! "عشق بین یک پسرِ نوجوان و یک رئیسه مافیا؟!" ژانر: اکشن، اسمات، عاشقانه، مافیایی کاپل اصلی: ویکوک کاپل های فرعی: سپ، نامجین نویسنده : black angel ❌ورژن کوکوی هم توی همین...