𝒑𝒂𝒓𝒕 27

1.4K 215 207
                                    

بعد از خوردن کردنه تکه های استیک به آرومی همشون رو وسطِ بشقاب گذاشت و کمی از روغن زیتونی که توی شیشه بود رو روی تکه های گوشت ریخت و بعد از اضافه کردنه نمک و فلفل بشقاب رو تزئین کرد و با ملایمت گذاشتش روی میز

با خونسردی به سمتِ گرامافون رفت و روشنش کرد و لحظه ای بعد صدایِ ملایمه موسیقی توی اتاق پخش شد

بعد از عقب کشیدنه صندلی پشتِ میز نشست و نگاهش رو به مَردِ رو به روش داد که حالا آروم تر بنظر می‌رسید و به پسره رو به روش خیره شده بود

با خونسردی جامِ شراب رو به مَرد نزدیک تر کرد و شیشه ی شرابِ قرمزی که کنار دستش بود رو برداشت و درش رو باز کرد

همونطور که به چشم های وحشیه مَرد خیره شده بود کمی از شراب رو توی جام ریخت و شیشه رو روی میز گذاشت

_در موردش فک کردی؟

نامجون به آرومی این رو پرسید و جین در سکوت بهش خیره موند

-اولین روز رو یادت میاد؟ اولین روزی که همدیگرو دیدیم

جین بعد از گفتنِ این جامِ شراب خودش رو هم تا نصفه پر کرد و به مایعِ قرمز رنگه داخلش خیره شد

-اون موقع.. فقط بیست سالم بود و چند ماه بعدش بهت اعتراف کردم که چقد عاشقتم..
سال ها از اون دوران میگذره...

پسر همونطور که حرف می‌زد جرعه ای از شراب رو نوشید و نگاهش رو به چشم های نافذِ مَرد داد

-تو منو به بدترین شکل رد کردی... و من... شکستم! خورد شدم! و حالا...
از من میخوای به کسی که نابودم کرد نظره مثبت بدم؟

_اگر چیزی که زندگیم بهش وابسته اس رو بدم دستت چی؟

نامجون یکدفعه و با جدیت این رو گفت و پسر یکی از ابروهاشو بالا انداخت

-چیزی که زندگیت بهش وابسته اس چه ربطی به من داره؟

_قبلا اینطور فکر نمیکردم.. اما الان به این مسئله که بودنت میتونه منو موفق تر از قبل کنه ایمان آوردم

مَرد بعد از گفتن این به آرومی استیک رو بُرِش داد و تکه ای ازش رو توی دهنش گذاشت

-و چی باعث شده به این نتیجه برسی؟

_از اونجایی که می‌دونستم حرفام رو باور نمیکنی چیزی رو بهت میدم که میتونی باهاش نابودم کنی ولی میدونم اینکارو انجام نمیدی

نامجون با خونسردی شروع به جویدنه گوشت کرد و جرعه ای از شرابِ کنارش رو نوشید

-چی باعث شده فکر کنی نابودت نمیکنم؟

جین بعد از گفتن این تک خنده ای کرد که نامجون کاغذِ سیاهی که جملات سفید رنگی روش نوشته شده بودن رو روی میز گذاشت و تکه ی دیگه ای از استیک رو توی دهنش گذاشت

 𝒖𝒏𝒆𝒙𝒑𝒆𝒄𝒕𝒆𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆 (𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌)Onde histórias criam vida. Descubra agora