🤍4

453 131 32
                                    

تو جاش غلطی خورد و با دستاش دنبال چان گشت تا دوباره تو بغلش بره.
با پیدا نکردنش تو خواب غرغری کرد و تو همون حالت خوابیده بدنشو کشید
چشماشو اروم باز کرد و به اطرف نگاهی انداخت.
با انالیز اینکه تو خونه خودشون نیستن،رو تخت نشست و گوشیش رو برداشت و ساعتو چک کرد.
ساعت ده صبح بود.
از رو تخت بلند شد و سمت تخت کوچیک امی رفت.
با دیدن چشمای درشت بازش لبخندی زد و از رو تخت بلندش کرد.
امی صبحا که بیدار میشد،با اون چشمای درشت پف کردش خیلی شبیه چانیول میشد.
-سلام چانیول کوچولوی من
با لبخند درشتی رو به دخترش که حالا لبخند ریزی زده بود و با اون چال لپش بیشتر شبیه پدرش شده بود،گفت و گونه سفیدشو بوسید.
سرشو رو شونش گذاشت و از اتاق خارج شد.
سمت هال رفت که همونموقع چانیول با یه فنجون قهوه رو مبل نشست و مشغول صحبت با کای شد.
بک با امی تو بغلش سمتشون رفت و جفت چانیول نشست.

چان که متوجه اومدنش شد،لبخندی زد و خم شد تو صورتشو لبشو بوسید.
-صبح بخیر
بعدم خم شد و محکم لپ امی رو که دستش تا مشت تو دهنش بود رو بوسید.
-صبح بخیر پرنسس
چشمای امی ریز شدن و دست تفیشو از دهنش دراورد و سمت چان دراز کرد.
چانیول با خنده بلندش کرد و رو پاهای خودش نشوندش.
بک سرشو رو شونه چان گذاشت تا خستگی بعد از خوابش از تنش بیرون بره.
امی با چشمای درشت به سر پدرش نگاه کرد ولی خب چیزی نگفت.
-خوب خوابیدی؟
+اوهوم
-پاشو صبحونه رو میزه.
+یکم دیگه
موهای بکو بوسید و سرشو بلند کرد که با یک عدد کای که با چشمای قلبی نگاشون میکرد مواجه شد.
-چیه؟
-خیلی کیوتین
با چشمایی که اکلیلی ازشون بیرون میزد گفت و چانو به خنده انداخت.
یکم بعد که بکهیون صبحونشو خورد،چانیول لباسشو پوشید و بیرون اومد.
امی رو زمین نشسته بود و با عروسکاش بازی میکرد و بک اروم با شیومین حرف میزد.
-بکی
توجهش که سمتش جلب شد،کتشو پوشید.
-من دار میرم بیرون جایی کار دارم.ظهر میام دنبالتون نهارو پیش مامان ایناییم.
لبخندی به همسر جذابش زد.
-باشه
-هیونگ مگه نگفتی امی حرف میزنه.این که از وقتی اومدین رو سایلنته.
چان به کای نگاه کرد.
-بیا اینجا
-ها؟
-مگه نمیخوای حرف بزنه.بیا اینجا
سمت چانیول رفت و ثانیه بعد تو بغلش فرو رفت و همزمان جیغ امی که اروم نظاره گر بود هم درومد.
*نه بد بد اپا یول

امی بلند بلند تنها کلماتی که بلد بود رو به زبون میورد و دستشو سمت چانیول دراز میکرد.
چانیول با خنده سمت دختر کیوتش رفت و لبشو بوسید و بعد از بوسیدن بک از خونه خارج شد.
-رو باباش غیرت داره
بک با خنده به چهره های متعجب رو به روش گفت و سمت مبل برگشت.
.
.
تو خونه ماما پارک بودن که دوستای قدیمی بک زنگ زدن اونو چانیول رو دعوت کردن به بارشون.
-نمیتونیم جفتمون بریم.باید یکیمون پیش امی باشه.
-خب پس بیخیال بهشون میگم کسنله
-تو برو عزیزم.من پیش امی میمونم
دستشو دور کمر چان حلقه کرد چونشو رو سینش گذاشت.
-بدون تو نمیرم
خم شد و پیشونیشو بوسید.
-برو با دوستات خوش بگذرون و نگران ما هم نباش.به این استراحت نیاز داری

In The Name Of Love Season 2💓Where stories live. Discover now