🤍11

396 119 14
                                    

با عصبانیت از خونه بیرون زد و سوار ماشین شد.
سرشو رو فرمون گذاشت و نفس عمیقی کشید.
اشتباه کرده بود و خودشم اینو میدونست.عصبانیتش از شرکت رو وارد خونه کرده بود و این بیشتر از هر چیزی ناراحتش میکرد.
دلش میخواست برگرده خونه و انقدر بکهیونو ببوسه تا اشتی کنن ولی الان هر دو عصبی بودن و بودنشون کنار هم بیشتر اذیتشون میکرد.
ماشینو از خونه بیرون زد.
چند ساعتی بود که تو شهر بدون مقصد خاصی میروند که با صدای نوتیف گوشیش،موبایلشو برداشت و روی شماره ی ناشناس که براش عکسی ارسال کرده بود کلیک کرد.
عکسو باز کرد که با دیدنش فرمون از دستش در رفت و باعث شد پشت سریاش بوق بزنن.
ماشینو گوشه ای پارک کرد و با بهت به عکس تو دستش خیره شد.
همون موقع یه پیام زیر عکس ارسال شد.
همسر عزیزت زندگیتو نابود کرد.
.
.
.
با بهت به عکس رو گوشی خیره شد.
وقتی همون شماره باهاش تماس گرفت سریع جواب داد.
مدارکی که تو عکس معلوم بودن نشونه های خوبی نبودن.یکیشون برای نابودی یه شرکت به عظمت شرکت همسرش کافی بودن.
مدارکی که مطمئن بود همشون جعلین ولی حتی وجود اسم همسرش بالای اونا هم خطرناک بنظر میرسید.
مدارکی از نزول خوری ها و کثافت کاری هایی که میتونست قسم بخوره چانیول حتی روحشم خبر نداره.
+تو کی هستی؟این چرت و پرتا رو از کجا اوردی؟چانیولو از کجا مینشناسی؟
-اروم باش مرد جوان.به همش میرسیم.
+حرف بزن.
-اروم باش مرد جوان.الان همه زندگی همسرت تو دستای من. خودت جونشو نگیر.
چشماشو با حرص بست.
دلشوره عجیبی به جونش افتاده بود و صدای چندش مرد پشت خط کمکی بهش نمیکرد.
-خب از کجا شروع کنم؟از اونجایی که شوهر کثیفت
+درست حرف بزن
داد ناگهانیش دست خودش نبود.
چانیول نقطه ضعفش بود و کسی جرئت نداشت ازش بد بگه.
صدای خنده مرد پشت خط اومد.
-اوه اوه پارک کوچک رو عصبی کردم؟راستی هفته ای چند بار میری زیرش؟
+خفه شو
صدای ارومش میتونست ارزه به پشت هر کسی بندازه ولی بنظور میرسید مرد پشت خط این چیزا روش تاثیر نداره.
-خب داشتم میگفتم.شوهرت شرکت منو با اون همه سال سابقه کار،تو یه رقابت شکست داد و سابقه کار منو زیر سوال برد.
بکهیون فلش بک زد به چند هفته پیش که همسرش از برد تو یه رقابت کاری حرف میزد و خیلی خوشحال بود.
+خب؟حالا مثلا اومدی انتقام بگیری؟فکر کردی کسی اون مدارکو باور میکنه؟اینجوری میخوای چانیولو زیر سوال ببری؟کور خوندی کسی
-یواش تر مرد جوان.این کارا زیادی کلیشس.من همونجور که اسیب دیدم اسیب نمیزنم.
+درست حرفتو بزن.
-یه ادرس برات میفرستم بیا اینجا صحبت کنیم.
+چرا باید بهت اعتماد کنم و بیام اونجا؟
-نگران نباش.ادم ربایی تو حیطه کارم نیست.وگرنه الان دختر نازت کنار مادربزرگش تو خونه شیر نمیخورد.پیش من بود.
+عوضی یه تار مو از سر دخترم کم شه،
-از پشت تلفن تهدیدات بهایی ندارن.بیا رو در رو صحبت کنیم.
با وحشت به صدای بوق گوشی گوش کرد.
تلفنو پایین اورد و به ادرس روی گوشی خیره شد.
نمیدونست باید به چانیول چیزی بگه یا نه.
فقط میدونست اگه نره جون عزیزتریناش به خطر میفته.
با پاهای لرزون از تخت پایین اومد و بعد از عوض کردن لباساش،صدای نوتیف گوشیش باعث شد سریع نگاش کنه.
با بهت به ادرس نگاه کرد.
لعنتی فرستاد و از خونه بیرون رفت.
ماشینشو با عجله بیرون زد و سمت ادرس رفت.
.
.
.
-قربان از خونه بیرون اومد.
مرد دود سیگارشو بیرون فرستاد و به دودش خیره شد.
-خوبه.
کوتاه گفت.
-برنامه بعدی چیه؟
سیگارش رو تو زیرسیگاری انداخت و از رو صندلیش بلند شد.
-قراره یکم اتیش بازی ببینیم.
و زیردستاش به خوبی میدونستن این یعنی چی.
.
.
.
سریع ماشینو جلو شرکت چانیول پارک کرد و به در بستش خیره شد.
گوشیشو از جیبش دراورد که همون موقع اون شخص باهاش تماس گرفت.
+کجایی؟
-صبور باش.منو هم میبینی به وقتش.فعلا باید یکاری کنی.
+چه کاری؟
-بهم بگو نقطه ضعف اصلی پارک چانیول چیه؟
چشماشو محکم بست تا فحشاش به کسی که جای دخترشو دقیق میدونست سرازیر نشن.
+یعنی چی؟
-سوالم واضح بود مرد جوان.نقطه ضعفای پارک چانیول چیزی جز همسر سکسیش و دختر یکی یک دونش نیست.هست؟
+کثافت
-وقتی فحش میدی خیلی جذاب تر میشی مرد جوان.از پشت که نگات میکنم،میفهمم پارک سلیقه خیلی خوبی داره.
سرشو برگردوند و پشت سرشو نگاه کرد.
سعی کرد همه ی ساختمونای پشتشو خوب نگاه کنه.
ولی همه جا تاریک بود و کوچه کالا خلوت بود.
-خودتو خسته نکن.پیدام نمیکنی.
+کجایی حرومزاده
-او او.از حدت نگذر مرد جوان.گفتم جذاب میشی ولی صبر منم حدی داره.
+فقط بگو چی میخوای
برو کنار ساختمون.
اروم سمت کناره ی ساختمون پی سی وای حرکت کرد و سعی کرد تو تاریکی بتونه جلو پاشو ببینه.
+خب
-یه کیف و بطری اونجاست.برش دار.
اروم وسایلو برداشت.
-برگرد.
اروم سر جای قیبلیش رو به روی ساختمون برگشت.
-میدونی چیه مرد جوان،من تصمیممو گرفتم.
وسایلشو رو زمین گذاشت و گوشی رو درست تو دستش گرفت.
-ترجیح میدم بخشش کنم.هر چی مدرکه تو اون کیفه.تو اون بطری هم بنزینه.فندکم کنار مدارکه.همه رو همونجا بسوزون.
+داری شوخی میکنی؟
-نه.دلم میخواد بازی رو عادلانه ببرم و این روش اصلا عادلانه نیست.بسوزونشون.
بک با شک و تردید که همه ی وجودشو گرفته بود کیفو باز کرد.
توش کلی مدرک بود که بکهیون نمیتونست اص و از فرعشون تشخیص بده.
+از کجا بدونم اینا اصلن.
-اون دیگه با خودته.ولی اینا تنها مدارکین که قرار بود برای همسرت حسابی دردسر درست کنن ولی خب من دل مهربونی دارم.
+انتظار داری حرفاتو باور کنم؟
-همین الانشوم داری رو برگه ها بنزین میریزی.پس یعنی باور کردی.یا حداقل مجبوری که باور کنی.ادما وقتی مجبور باشن حتی به وجود قورباغه خال دارِ راه راهِ بالدار هم ایمان میارن.
+تموم شد؟خیلی تاثیرگذار بود.
تمام مدارکو یجا جمع کرد و روشون بنزین ریخت.
درست وقتی که بطری پر از بنزین تو یه دستشو فندک تو دست دیگش بود،مدارک شروع به سوختن کردن و دور تا دور شرکت،شعله ور شد.
بک با وحشت به صحنه مقابلش خیره شد.
اون حتی فندکو روشن هم نکرده بود و الان دور تا دور شرکت درحال سوختن بود.
+چه غلطی کردی؟
ولی اون مرد قطع کرده بود و بکهیون نفهمید که یه نفر داره ازش عکس میگیره و برای همسرش ارسال میکنه.
فقط وقتی به خودش اومد که چانیول صداش کرد.
-بکهیون
سریع برگشت و به صورت بهت زده چان خیره شد.
به خودش نگاه کرد و با دیدن پوزیشنی که توش بود،همه ی وجودشو وحشت گرفت.
وضعیت نشون میداد که انگار اون مقصر این اتش سوزیه.
سریع بطری و فندکو انداخت.
+چان

In The Name Of Love Season 2💓Where stories live. Discover now