part 1

1.7K 173 87
                                    

Chapter 1

'میدونی که بهت اعتماد دارم ولی این آدم خیلی خطرناکو بیرحمه
باید احتیاط کنی پین
+این کارو انجام شده بدونید قربان.
'اطلاعات بدستت میرسه

بدون حرف اضافه ای تلفن مثل همیشه قطع شد
چند دقیقه بعد صدای لبتاپ توجهشو جلب کرد
اطلاعات رسید!

پیتر مالیک یه شرکت ساخت اسلحه داره
ولی این تنها یه پوشش بزرگ برای کاره اصلیش یعنی
قاچاق اعضای بدن و انسانه

لیام که از همه این اطلاعات خبر داشت پوزخندی زد
قراره امشب تو جشن بالماسکه یه معامله بزرگ بکنه پوزخندش پررنگ تر شد قرار نیست هیچوقت اون معامله انجام شه

بعد از تموم کردن اطلاعات
تصمیم گرفتت دوش بگیره و چند ساعت وقت بکشه
زیر دوش وایسادو بودو از برخورد اب سرد به تنش لذت میبرد
حوله ای به کمرش بستو بیرون اومد

وقت زیادی به شروع جشن نمونده بود پس
سمت کمد رفت کت شلوار مشکی با پیرهن مشکی انتخاب کرد روی تخت انداخت
موهاشو خشک کردو حالت داد که صدای زنگ در اومد

یکی از افراد رئیس با جعبه کوچیکی توی دستش منتظر بود
سمت در رفتو بازش کرد

/روز بخیر جناب پین
رئیس این جعبرو برای شما فرستادن

جعبه رو از مرد گرفتو
سری تکون داد با رفتنه مرد درو بست
ماسک نقره ای رنگ که طرح های ظریفی داشت داخل جعبه بود
جعبرو روی میز گذاشت

بعد از حاضر شدن نگاه کلی به خودش انداختو کلت مشکی رنگشو توی دستش گرفتو پشت کمرش گذاشت
چاقوی جیبی رو توی کتش مخفی کرد طبقه پایین رفتو بعد از برداشتن جعبه ماسک و سوییچ از خونه بیرون رفت

سوار ماشین شدو با سرعت سمت مقصد حرکت میکرد
باغ بزرگ چراغونی شده ای که قسمتی از اون پر بود از درختای بلندو قسمتی دیگش ماشین هایی که کنار هم پارک کرده بودن ماشینو پارک کردو ماسکو روی صورتش گذاشت از پشت بنداشو بست

دستی توی موهاش کشیدو از ماشین پیاده شد
مثل همیشه محکم قدم برمیداشتو به سمت دربان که لیست بلندی توی دستاش بود رفت

رئیس اسمشو بین مهمون ها گذاشته بودو مشکلی در این باره نبود
بعد راه روی کوتاهی سالن بزرگی قرار داشت موسیقی ملایمی با صدای بلند پخش میشدو از سط سالن لوستر بزرگی اویزون بود

همه میزا پر از زن مردایی که اشرافیو پولدار بودن و یا خلافکار.
آخر سالن از دو طرف پله میخوردو به طبقه بالا و اتاق ها میرفت

نقشه که صبح بین اطلاعات بود کارو آسون کرده بود
میز خالی پیدا کردو بعد از گرفتن نوشیدنی منتظر پیتر مالیک موند تمام مدت با چشم بین افراد دنبال شخص مرد نظر بود

کمی از نوشیدنیشو مزه مزه کرد که چشمش به پیتر افتاد سره میزه بزرگی با چند نفر که به احتمال شرکاش بودن نشسته بودو گرم صحبت بود

Rejection of bloodWhere stories live. Discover now