p.3

2.7K 341 17
                                    

نفس اش تو سینه اش حبس شد وقتی که مرد رو به روش ،بهش نزدیک ترشد
نفس هاش بوی الکل میداد و کمی بینی اش رو میسوزوند
جای تعجب داشت که مافیایِ خطرناکی مثل اون حتی یک اینچ هم جا به جا نمیشد و به هرکاری که جونگکوک باهاش میکرد،نگاه میکرد
انگار که فلج شده باشه،حتی اگه میخواست هلش بده یا گلوله ای توی مغزش خالی کنه ،نمیتونست
هیچوقت انکار نمیکرد که از جونگکوک خوشش میاد ،یک چیزی راجب این مرد باعث میشد این رفتارها و ظاهر سرد و خشک اش رو تحسین کنه
«همم..طفلکی حتما نتونستی کام شی..باید کمکت کنم؟..»
جونگکوک درحالی که صورت تهیونگ رو نوازش میکرد گفت
طوری که با لمس هاش باعث میشد رقیب اش میخکوب و ساکت بمونه رو دوست داشت اما میدونست که هیچ خواسته ای جز کشتنش نداره،البته که قلبش چیز دیگه ای رو میخواست اما اون هیچوقت برای رقیبش گی نمیشد...حتی اگه این به معنی رد کردن خواسته ممنوعه اش میبود..
«دست لعنتیتو از رو صورتم بردار»
تهیونگ بلاخره به خودش اومد وسیلی ای به دست جونگکوک زد و از یقه اش گرفت
سینه پهن و براقش از زیر پیراهن سفید اش که در چنگ تهیونگ بود دیده شد
خب تهیونگ هم این فرصت رو از دست نداد
تلاش کرد تا چشم هاش رو جای دیگه ای غیر از سینه مرد ثابت کنه
بلاخره این افکار عجیب و غریب و پس زد ومستقیم به چشم های جونگکوک خیره شد
«اولا که جلسه رو پیچوندی دوما به سینه ام لگد زدی حالا هم به حریم خصوصیم تجاوز میکنی؟میخوای بمیری نه؟
جونگکوک نخودی خندید و درحالی که لب پایین اش رو لیس میزد به مرد زل زد
«من هرکاری دلم بخواد میکنم،اگه میتونی جلومو بگیر بیب»
جونگکوک گفت و دست تهیونگ رو با شدت کنار زد از روی تخت بلند شد و خواست اتاق رو ترک کنه که حرف تهیونگ مانع شد
«میبینم که...رقیبم برای من گی شده اینطور نیست هوم؟»
«اگه امکانش بود من برچسب بایسکشوالو به خودم میزدم اما میدونی... خیلی ناراحت کنندس که من برای تو بای یا گی نیستم...
فقط دوست دارم مثل بقیه باهات خوشبگذرونم پس فکر نکن که شخص خاصی هستی کیم تهیونگ!»
برای چند لحضه حس کرد که قلب توی سینه اش فشرده شد،حس میکرد ازش سواستفاده کردن و سوال اینجا بود که چرا اجازه داده بود اینکارو بکنه؟تمام حرف هاش توی مغزش پلی میشد و باعث میشد حسی داشته باشه که نباید...
«چرا حس میکنم اسیب دیدم؟»
سالن پر شده بود از خنده ها و حرفای دیگران.
نامجون و جین و یونگی با اینکه باهم رقیب بودن از مخفیگاه و بسته های اسلحه جدید صحبت میکردن چون همدیگر رو مثل یک خانواده میدیدن.
جیمین و جیهوپ هنوز درحال الکل خوردن بودن و تعداد زیادی از دخترها احاطه اشون کرده بودن و مشغول لذت دادن به اون دو شده بودن.
تهیونگ و جونگکوک از هم فاصله داشتن و شراب مینوشیدن
خون تهیونگ به جوش اومد وقتی جونگکوک رو انقدر بیخیال دید جوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده
سعی کرد خودش رو اروم کنه،با خشم جرعه ای از شراب رو از گلوش پایین داد چشم هاش رو یک لحضه هم از جونگکوک نمیگرفت تا این که دختری با کمی عشوه به جونگکوک نزدیک شد
دختر لباس کوتاهی پوشیده بود که همه جای بدنش دیده میشد ،رو به روی جونگکوک ایستاد و با اغواگری نگاهش کرد
تهیونگ متوجه پوزخند جونگکوک شد ،اون داشت از سر تا پای دختر رو چک میکرد
درحقیقت تهیونگ باید ایگنورشون میکرد و کار خودش رو‌انجام میداد ولی نمیتونست ببینه که هردو خیلی مشتاقانه باهم حرف میزنن و جونگکوک لبخند میزد
این ها خون تهیونگ‌و رو به جوش اورده بود.
جوری که جونگکوک به دختر لبخند میزد رو دوست نداشت ،اونم بعد از خراب کردن تایم خودش!
اون ها صحبت کردن و‌ دست دختر روی سینه و صورت جونگکوک درحال گردش بود
به نظر میرسید که جونگکوک هم درحال لذت بردنه،
چون از کمر دختر گرفت و به خودش نزدیک‌ترش کرد
و بعد از چند دقیقه شروع به بوسیدن همدیگه کردن،با ولع میبوسیدن و اهمتی به این که توی مکان عمومی هستن نمیدادن.
تهیونگ کنترلش رو از دست داد و لیوانش رو روی میز کوبید و به طرفشون رفت
رو به روشون ایستاد و از شونه دختر گرفت و با شدت به زمین پرتش کرد و باعث شد دختر فردیای از درد بکشه.
و بعد پشت به جونگکوک ایستاد و جلوی دیدش رو گرفت روی زانو نشست و محکم چونه دختر رو بین دست هاش فشار داد و باعث شد دختر بیشتر درد رو احساس کنه
وقتی صورت پر از ترس و بدن لرزونش رو دید ریز خندید
«ترسیدی؟پس بهتره دیگه دور ورش نپلکی وگرنه دهن خوشگلتو با گلوله پر میکنم فهمیدی؟!»
زمزمه وار گفت و مطمعن شد که جونگکوک نشنیده باشه،برای خودشم جای تعجب داشت که چرا اون حرف هارو زده
دختر تند تند سرش رو تکون داد و تهیونگ و جونگکوک رو تنها گذاشت میدونست، که تهیونگ جزو خطرناک ترین مافیاهاست و میتونه تهدید هاش رو عملی کنه
همه توجه ها به سمتشون جلب شده بود که با چشم غره های تهیونگ و جونگکوک همه دوباره سرکار خودشون برگشتن
جونگکوک عصبی یک تای ابروشو بالا انداخت ،شگفت زده و متعجب بود که تهیونگ چی به اون دختر گفته بود که انقدر با عجله دویده بود
درسته که عصبی بود ولی به همون اندازه هم متعجب بود از اینکه تهیونگ جلوی میک اوتشون رو گرفته بود
تهیونگ داشت از اونجا دور میشد که جونگکوک مچ دستش رو گرفت و به یکی از اتاق های خالی برد و در رو قفل کرد
«چیکار میکنی؟»
جونگکوک به در تیکه داد و با شیطنت نگاهش کرد
«اون کارت واسه چی بود ته؟»
تهیونگ حس عجیبی پیدا کرد وقتی جونگکوک ته صداش زد،خوشش اومده بود
«اون کارت واسه چی بود؟چرا پریدی وسط بوسه و میک اتمون؟»
«توهم این کارو کردی،پس منم گفتم چراکه نه!»
«پس میشه بدونم چی به اون دختره گفتی؟»
«فکر نمیکنم لازم باشه بهت بگم جئون جونگکوک»
«اوه بیبی...میدونم که حسودیت شده بود»
جونگکوک گفت و تاجایی که نوک دماغ هاشون همدیگرو لمس کردن نزدیکش شد
این نزدیکی بیش از حد و دیوانه وار باعث شده بود شلوارشون دور کمرشون تنگ بشه،هردو از برامدگی که داشتن خبردار بودن اما به شدت خجالت میکشیدن
«اوومم..خب داشتی میگفتی،حسودی کردی؟»
«چرا باید حسودی کنم؟»
«اوه ته...به من دروغ نگو»
جونگکوک توی گوشش زمزمه کردو بعد تمام اجزای صورت تهیونگ‌رو زیر نظر گرفت و از زیبایی بیش از حد تهیونگ متعجب و تحت و تاثیر قرار گرفت،تهیونگ هم دست کمی از جونگکوک نداشت،دیدن جونگکوک اون هم از این فاصله دیوونه اش میکرد،هردو به طرز عجیبی به چشم هم زیبا میومدن
به لب های هم دیگه نگاه کردن و لب های خودشون رو تر کردن
و بدون این که اختیاری روی حرکاتشون داشته باشن بیشتر سرشون رو خم کردن تا بوسه پر از شهوت و اشتیاقی رو شروع کنن...







سلام حالتون چطوره؟
دقت کردید دو الی سه روز درمیون پارت میذارم؟
پس بدید به من نمره بیست.
خیله خب پرحرفی نمیکنم ولی شماهم ووت وکامنت گذاشتن رو فراموش نکنید
پارتای جذاب تر توراهن:))

خیله خب پرحرفی نمیکنم ولی شماهم ووت وکامنت گذاشتن رو فراموش نکنیدپارتای جذاب تر توراهن:))

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Forbidden Love|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now