Director *28*

227 63 13
                                    

این استایل سهون رو خیلی دوس دارم😍😍
صدای در اومد سوهو رفت درو باز کرد
>پسر تو کجا مونده بودی
_فیلمبرداری طول کشید پیش سهون موندم
>به مادرت گفتم فیلمبرداری داشتی وات د.. تو اینجا چیکار میکنی
سهون کفشش رو با دمپایی عوض کرد و پشتر سر جونگین رفت تو
+اومدم جونگینو برسونم یه سلامی هم به مادرش بکنم نا سلامتی دوستشم

سوهو هنگ به سهون نگاه کرد دیونه شده بود؟ نکنه میخواست بگه دوست پسر جونگینه؟!
نفسی کشید و در رو بست
جونگین نگاهش به مادرش افتاد با تعجبی ک از تو لحنش هم مشخص بود پرسید

_ اینجا چیکار میکنی؟

مادر جونیگن با روی خوش و ذوق خاصی گفت

>اومدم به پسرم سر بزنم برات موچی شکلاتی اوردم

ظرفی ک رو میز بود رو کشید جلو
>چیکا هم اوردم همونجور ک تو دوس داری درستش کردم ولی از اونجایی ک میدونستم یودا هم دوست داره بیشتر درستش کرد
حرف مادر جونگ با دیدن سهون قطع شد سوالی به سوهو نگاه کرد
سهون ک نگاه عجیب مادر جونگ رو دیده بود سری خم شد
+من سهون هستم دوست جونگین
>که این طور منم سون میانگ هستم مادر جونگین
+جدا من فکر کردم خواهر بزرگش هستید خیلی جون هستید

خانوم سون با سهون گرم گرفته بودن و روی کاناپه های توی سالن پذیرایی بود نشسته بودن و موچی هایی که اورده بود رو باهم میخوردن

انگار ن انگار اون موچی ها برای جونگین بود پوکر به مادرش و سهون زل زد و بعد هم بی خیال شونه ای بالا انداخت و رفت سمت اتاقش درو ک باز کرد چانیول رو دید
_هیونگ پاشو مامانم برا یودا چیکا اورده مامانمم فهمیده ک تو همیشه غذاهامو میدزدی

در حالی ک داشت لباسشو عوض می‌کرد غر زد
_تو واقعا باید این کارو تموم کنی
ولی وقتی نگاهش به چانیولی ک توی گوشیش غرق شده بود
لگدی به پای چان ک ازتخت اویزون بود زد
_هی یودا گفتم مامانم اومده برات چیکا اورده

چان ک متوجه وضعیت شد با سرعت بیرون رفت و بعد از سلام کردن به خانوم سون ظرف چیکا رو باز کرد و چند تایی ازش خورد

جونگین اومد روبه روی مادر شو سهون نشست نق زد و ظرف موچی رو از توی دست سهون کشید
یه دونه برداشت و گاز بزرگی بهش زد

سهون گیج به جونگ نگاه کرد
ینی چی الان ناراحت بود ک با مادرش حرف زده؟ سهون ک توی ماشین ک بودن بهش گفته بود باهاش میاد تا با مادرش اشنا بشه تازه ازش پرسیده بود این کارو انجام بده یا نه مخالفتی از جونگین ندیده بود

شاید چون موچی هاش رو خورده بود ناراحته؟
اگر هم برا موچی ها ناراحت نباشه قطعا برا اینه ک بعد مدت ها مادر جونگ اومده دیدنش ولی همه توجه ش صرف سهون شده

اومد تا حرفی بزنه ک مادر جونگ ضربه ی نسبتا ارومی به قفسه سینه سهون زد و با جمله "به دل نگیر روی موچی شکلاتیش حساسه" ذهنش رو اروم کرد اما دست مادر جونگ به جایی خورده بود ک جونگ کبودش کرده بود

کارگردانDirectorWhere stories live. Discover now