A Reason For Stay

980 93 52
                                    

Couple:Vhope

Jenre: romantic, slice of life

-----------------------------------------------------------------



تهیونگ همیشه به هوسوک حس خوبی داشت.
وقتی برای اولین بار پروفایلش رو دیده بود از قیافه کیوتش خوشش اومده بود.
اون دوتا سه سال بود که همدیگه رو میشناختن. البته به صورت مجازی. تهیونگ توی سئول زندگی میکرد و هوسوک توی گوانجا.

باهمدیگه توی برنامه دوست یابی آشنا شده بودن، تهیونگ چون حوصله‌اش سر رفته بود و هوسوک بخاطر این که خیلی تنها بود وارد برنامه شده بودن. رابطه دوستانه‌اشون آروم پیش میرفت، هر روز با همدیگه حرف میزدن و راجب روزشون بهمدیگه میگفتن.
تهیونگ از پیام‌های صبح بخیر و شب بخیری که هر روز روی صفحه گوشیش با ایموجی‌های مختلف میافتاد واقعا خوشش میومد. یه جورایی انرژی میگرفت و روزش رو با حس خوبی شروع میکرد.

خیلی سریع اسم هوسوک توی گوشیش به «هوبی^^» تغییر داده شد. خیلی خوب یادش می‌اومد چطوری وقتی برای امتحان ورودی دانشگاه استرس داشت هوسوک بهش زنگ زده بود و تا دقیقه‌های طولانی با همدیگه حرف زده بودن. هوسوک داستان های بامزه‌ای که از بچگیش تعریف کرده بود و تهیونگ نفهمیده بود کی بین شوخی خنده وقتی داشت به چشم‌های هوسوک نگاه میکرد خوابش برده بود. صبح خیلی زود وقتی از خواب بیدار شده بود یه پیام ازش گرفته بود:

« تهیونگی دیشب خوابت برد
من یکم صبر کردم و چنتا عکس ازت گرفتم اونا واقعا بامزه‌ان
وقتی بیدار شدی یادت نره صبحونت رو کامل بخوری^-^
یادت باشه نتیجه هرچی که باشه تو عزیز دل هیونگی
امتحانت رو خوب بده وقتی برگشتی بهم زنگ بزن♡»

تهیونگ دستش رو پشت گردنش کشیده بود، دیگه خبری از استرسی که کل دیروز داشت باعث میشد کل بدنش خیس عرق بشه نبود. در عوض امیدوار بود تو اون عکس ها واقعا بامزه بنظر برسه.

امتحانش رو خوب داده بود. حداقل تمام تلاشش رو کرده بود. بعد از امتحان اولین کاری که کرد این بود که به هوسوک زنگ بزنه.
اونروز هوسوک گوشی رو برنداشته بود.

تهیونگ تقریبا هر نیم ساعت یکبار بهش زنگ میزد ولی هوسوک جواب نمیداد. شب که شد تهیونگ نا امید شد و درحالی که بادش خوابیده بود، به خواب رفت. مادرش فکر میکرد امتحان رو بد داده ولی تهیونگ فقط نگران هوسوک بود.

دو روز بعد وقتی تهیونگ داشت به سقف نگاه میکرد گوشیش زنگ خورد، با دیدن اسمش حس میکرد یکی از بزرگترین آرزوهاش برآورده شده. به سرعت جوابش رو داده بود ولی حال هوسوک زیاد خوب نبود. یه تبریک ساده و یه خوبم به جواب نگرانی های تهیونگ داده بود. تا دوهفته هیچ عکسی از خودش نمی فرستاد و ویدیو کال هم نمیگرفت.

شب قبل از اعلام نتایج تهیونگ اصرار کرده بود تا بگه چه اتفاقی افتاده و هوسوک آخر سر به این نتیجه رسیده بود که درست نیست وقتی از آب خوردن تهیونگ خبر داره، چیزی رو ازش پنهان کنه.

OnsHaT BookWhere stories live. Discover now