little alpha

671 103 7
                                    

درحالی که روی لب های خیس از لیپ بالمش زبون میکشید و از مزه شیرینش روی زبونش لذت میبرد عینک آفتابیشو بالا داد و از ماشین پیاده شد.
با قدم های کوتاه اما سریع به سمت پسری که روی تنها صندلی اتاقک استراحتش لم داده بود رفت و با چندبار کوبیدن روی شیشه اتاقک آبی باعث از جا پریدنش شد.

با شیطنت به موهای مشکیش خیره شد و سرتا پاشو برانداز کرد، رایحه اکالیپتوس اون آلفای کوچولو حتی از این فاصله هم براش قابل حس بود و باعث مور مور شدن بدنش میشد.
پسرک با دستپاچگی از دیدن مشتری محبوبش بعد از ردیف کردن لباساش، دستی لای موهاش کشید و از اتاقک  خارج شد، مقابل جیمین ایستاد و لبخند لرزونی زد:
_سلام، وقتتون بخیر.

دوباره زبونش رو روی لب‌هاش کشید و آلفای دستپاچه رو مجبور کرد تا نگاهش رو قفل لب های ورم کرده و قرمزش کنه.
+مثل همیشه اومدم تا عروسکمو برام برق بندازی.
بعد از اتمام جمله اش به ماشینش اشاره کرد، چشمک شیطنت آمیزی زد و گونه های آلفای خجالتی مقابلش رو که سعی میکرد خونسرد به نظر برسه صورتی کرد.

آلفایی که اتیکت اسم "مین یونگی" روی لباس آبی رنگش از اون فاصله هم برای جیمین قابل خوندن بود با عجله به سمت دستگاه شستشو رفت و رو به جیمین لب زد:
_بخاطر بارون دیشب امروز اینجا خیلی شلوغ شد، ولی الان تا کسی نیومده عروسکتو بیار داخل، خیلی سریع برات تمیزش میکنم.

جیمین با تکون دادن سرش تایید کرد و با سرعت سوار ماشینش شد تا اون رو به جایی که یونگی بهش گفته بود ببره. برعکس همیشه انرژی تو حرکات پسر نمیدید و همین نگرانش میکرد، مین یونگی که با وجود خجالتی بودنش همیشه بی پروا به لب های جیمین خیره میشد و سعی می کرد دیدش بزنه حالا تمام تلاشش رو میکرد لبخندهای زورکی رو لباش بنشونه و هرچند دقیقه نفس های عمیق بکشه. جیمین میتونست پخش فرومون و رایحه غیرمعمولش رو هم حس کنه اما سکوت کردن رو ترجیح میداد چون با وجود کراش عمیقی که یونگی روی جیمین داشت و تونسته بود توجهش رو جلب کنه هنوز اونقدر صمیمی نشده بودن که بخواد در مورد مسائل شخصیش چیزی ازش بپرسه.

وقتی ماشینش رو به جایی که گفت رسوند ازش پیاده شد، سوییچ رو به سمت دست های لرزون یونگی گرفت و دستی به صورتش کشید:
_حالت خوبه؟
پسرک با استرس چنگی لای موهای بلندش کشید و بعد از ردیف کردنشون با لبخند لثه ای همیشگیش جواب داد:

+آره ممنونم. با اینکه هوا آفتابیه ولی خیلی سرده، بخاری اتاق انتظار هم خراب شده زنگ زدم فردا میان درست میکنن. اگر اذیت نمیشی میتونی تو اتاقک من بمونی، اونجا گرمه.
با چشمایی که بخاطر لبخند عمیقش از ملاحظه پسر هلالی شده بود بهش نگاه کرد، "ممنونم" زیرلبی گفت و به سمت اتاقک آبی رنگ حرکت کرد.
همونطور که انتظار داشت بعد از ورودش موجی از گرما پوستش رو نوازش کرد و رایحه اکالیپتوس اون آلفا تمام ریه‌اش رو پر کرد.
از روز اولی که پاش‌رو اینجا گذاشته بود، فکرش رو هم نمی‌کرد که درباره اون پسر اینقدر کنجکاو بشه و بخواد به دیدنش ادامه بده.

Yoonmin Summer PackageWhere stories live. Discover now