Part 23💫

1.5K 378 18
                                    


از ماشین پیاده شد و بدون اینکه اجازه بده چانیول به زور به سمت در ورودی هدایتش کنه خودش جلو تر حرکت کرد و درحالی که هنوز به خاطر گیجی تلو تلو میخورد به سختی خودشو تا در خونه رسوند. از اونجایی که چانیول پشت سرش ایستاده بود و قدم هاشو دنبال میکرد میدونست که راه فراری نداره و به هر حال مجبور بود توی اون خونه که الان بهش با جهنم فرقی نداشت وارد بشه...

" وایسا!!"

به شنیدن صدای خشدار چانیول که تن امری تری  داشت مجبور شد سر جاش وایستده. سرشو برنگردوند و فقط به صدای قدم هایی که بهش نزدیک تر میشد گوش داد و منتظر ادامه ی حرف اون مرد موند.

" دیگه لازم نیست تو اون انباری برگردی...برو یه دوش بگیر و بیا بعدا پیشم که بهت اتاق جدیدتو نشون بدم"

فقط چند سانت از بکهیون فاصله داشت. هیچ لمسی در کار نبود. پشت سرش ایستاده بود و چشماش و لباش سمت گوش های پسر تنظیم شده بود.

نمیخواست بیشتر از این  چانیولو نزدیک خودش حس کنه یا بوی عطرش بدنشو سست کنه. بدون اینکه چیزی بگه یا بخواد سرشو سمتش بچرخونه مثل یه رباط با همون چهره

ای که هیچ احساسی نشون نمیداد، حتی حس ترس هم دیگه خبری ازش نبود، به جلو حرکت کرد و چانیولو توی همون حالت تنها گذاشت.

براش مهم نبود کجا اتاق جدیدش بود. فقط میدونست هر جا بود قرار نبود بهتر ازاون انباری تاریک و سرد باشه.


...................................


روپوش نازک بیمارستانی رو بالاخره از تنش درآورده بود و فقط یکی از تیشرت هاشو که اول از همه توی چشمش خورده بود رو تنش کرد و بدون اینکه بخواد شلوار راحتی بپوشه با همون شلوار لی که پاش بود خودشو به دستشویی رسوند. انقدر حالت تهوع داشت که به جای دوش گرفتن فقط صورتشو آب زد و حالت تهوعش هر بار باعث میشد پاهاش شل بشه ‌و از اجبار روی زمین بشینه...

بعد کلی کلنجار رفتن با خودش از جاش بلند شد و با سختی از پله هایی که  به سمت اتاق چانیول کشیده میشد قدم برداشت و طولی نکشید که جلوی دری که الان چهار تاق باز بود رسید.

با بی حوصلگی موهای بهم ریخته و خیس روی پیشونیش که به بعد آب زدن صورتش روی پیشونیش چسبیده بودند رو بالا زد و بعد چرخوندن نگاهش با مردی که کنار پنجره ایستاده بود و با عصبانیت سریع چیزی رو تایپ میکرد مواجه شد.

" گفته بودی میخوای اتاق جدیدمو بهم نشون بدی"

با صدای ضعیفی که با سختی از گلوش خارج شد گفت و وقتی توجه چانیول به حضورش جلب شد سریع نگاهشو چرخوند و به زمین دوخت.

Ruthless Savior Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz