15.

1.1K 286 117
                                    


بیشتر از بیست هزار سرباز بعد از به ساحل نشستن کشتی پادشاه شبانه از بندرگاه های مخفی وارد خاک چین شدن

تو دو روز همه چیز اماده شد..البته که همه ی این هزینه سنگینو از مالیات سالانه ای که باید به خاندان مینگ میدادن پرداختن

از پول پادشاه برای کشتن خودش استفاده کردن و...موفق شدن؟

اگر تک به تک افرادی که توی اون سالن یشم سر بریدن شاملش میشد..

به محض گرفته شدن تور از سر جیمین همه ی در ها قفل شد..افرادی که تسلیم شده بودن مخفیانه خارج شدن و خائنین موندن..

همراه با خشم هفت ساله ی پادشاه و معشوقه ش..

اولین قربانی پادشاه مینگ و اخرینش..کیم سونگیول...

وانمود میکرد نترسیده..حتی وقتی که همه ی وزرا و اشراف های کنارش یک به یک سر بریده شدن،جلوی چشم هاش

اما میترسید..

دست لرزانش که سعی داشت فنجان سنگیو نگه داره ترس درونیشو فریاد میزد

-"از آخرین بار خیلی میگذره.."

دور تا دورش از جنازه های سر بریده پر شده اما مسیر سنگی رو به روش خالی و خیس از خونه

توی اون لباس قرمز که دامشو برای مبارزه بریده زیباترین به نظر میاد..حتی با وجود کندن موهای مصنوعی روی سرش هنوز هم نیم تاج داره

با قدم های اهسته و شمرده از روی خون هایی که با هم قاطی شدن رد میشه و به تخت چوبی و مرد نشسته روی اون میرسه

-"سلام پدر"

لبخند زد،دنباله هانبوک ابریشمی مردو گرفت و شمشیر خونیشو روی اون کشید

-"این ابریشم زربافته درست میگم؟ رنگ یشمیش با سالن یشم قصر مینگ ترکیب خوبیه"

به لکه ی بزرگ خونی که روی دامن هانبوک شکل گرفت خندید،شمشیرشو لبه ی تخت تکیه داد و چهار دست و پا سمتش رفت

-"خون بیشتری میخوایم ارباب کیم..شما بیشتر از این ها خون ریختید!"

-"باید وقتی بهم گفت بیماره میکشمتش..میدونستم بارداره!"

پوزخندشو حفظ کرد..پشت دستشو روی گونه ی چروکیده مرد گذاشت و ابرو هاشو بالا داد

-"اوه حرص خوردن توی این سن خوب نیست..باید کار هایی انجام بدید که دوست دارید.."

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎:𝐓𝐫𝐲𝐬𝐭 |🥀| 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙢𝙞𝙣Where stories live. Discover now