part 1

864 77 61
                                    

از بیرون سالن هم میتونست فریاد هارو بشنوه
با سر به بادیگاردش اشاره کرد و از ماشینش بیرون اومد
یقشو مرتب کرد و کنار دو باریگاردش سمت ورودی سالن رفت
هرچی جلوتر میرفت صداها و فریاد ها بیشتر میشد

از پله ها بالا رفت
با رسیدن به در اخر سالن بادیگارد در رو باز کرد و اول داخل رفت تا مطمئن بشه اتاق vip امنه
با مطمئن شدن کنار رفت تا رئیسش بتونه وارد اتاق بشه

کتشو دراورد، روی دسته صندلی انداخت
روی صندلی نشست
ساعتشو نگاه کرد
هنوز چند دقیقه تا شروع مسابقه مونده بود

تقه ای در خورد
مایک (بادیگاردش) در رو باز کرد
با دیدن مرد روبروش نگاهی به رئیسش کرد تا ببینه اجازه ورود مرد رو میده یا نه

تنها در جواب سری تکون داد و مایک گذاشت مرد وارد اتاق بشه
کنار صندلی مرد ایستاد
گلوشو صاف کرد
+ خوش اومدید قربان، خوش حالم دوباره میبینمتون ، چیزی میل دارین بگم براتون بیارن؟
_مارچینی کلاسیک(یه نوع ابجو بدون الکله)
مرد سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت

هنگام خروج مرد دختری وارد اتاق شد
شبیه هارلی کویین لباس پوشیده بود
مایک جلوی دختر رو گرفت
دختر اعتراض کرد
+هی غول بزرگ بزار برم ، فقط میخام ببینم رئیست میخاد شرط بندی کنه یا نه؟

مرد با سر به مایک اشاره کرد که بزاره دختر جلو بیاد
دختر لبخندی از سر موفقیتش زد و از کنار مایک گذشت
کنار مرد رفت و روی دستی صندلی نشست
یکی از دستاشو دور شونه مرد حلقه کرد و لبشو به گوش مرد نزدیک کرد

+جناب جذاب دوست داری روی یکی از مبارزا شرط ببندی؟
_بنظر مبارزای خوبی دارین

دختر با شنیدن صدای بم مرد لبشو تر کرد
بلند شد و روی پای مرد نشست
مرد اولش جا خورد و هیسی کشید
دختر بیشتر خودشو به مرد نزدیک کرد
تا جایی که باسنش به دیک مرد کشیده شد
مرد نفس عمیقی کشید

جان(مسئول مبارزه ها) با دو نوشیدنی برگشت
با دیدن دختر سریع کنار مرد رفت
+قربان ایشون که اذیتتون نکرد؟دختر گستاخ با چه جراتی روی پای ایشون نشستی؟!
دختر دهن باز کرد چیزی بگه که مرد زودتر جواب داد
_مشکلی نیست جان ، بابت نوشیدنی ممنون
جان منظور درک رو فهمید و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت

دختر لبخندی زد
+ممنونم قربان
_اسمت چیه؟
+جولیا
_تازه واردی؟
+بله، دو روزه دارم اینجا کار میکنم
انگشتشو دایره وار روی کمر دختر میکشید
_میدونی سالن مبارزه برای خوشگلایی مثل تو خیلی خطرناکه
فاصلشو با مرد کمتر کرد
+من از پس خودم بر میام
مرد ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد

جولیا ایپدشو روشن کرد و روبروی مرد گرفت
+از اونجایی که جان تورو میشناسه پس حدس میزنم مبارزهارو رو هم بشناسی،البته این یکی جدیده
با دست به عکس پسر لاغر اشاره کرد
از نظر من اون فقط یه تیکه استخون بود که با یه مبارزه چند تیکه میشد
دختر ادامه داد
+اون از دیروز مبارزشو شروع کرده و دیروز تونست فیلیپ رو شکست بده بنظرم قوی میاد
مرد تک خنده ای کرد
_من روی یه بچه شرط بندی نمیکنم
+ولی من مبارزه دیروزشو دیدم اون مبارز خوبیه
_اون تونسته فیلیپ رو شکست بده چون فیلیپ عین خودش یه لاغر مردنی و بی عرضس
یکم از نوشیدنیش خورد و دوباره به ایپد جولیا نگاه کرد
_با کی قراره مبارزه کنه؟
+با جیکوب
_خوبه من رو جیکوب شرط میبدم
+خیله خب
ازروی پای مرد بلند شد
+امیدوارم از مسابقه لذت ببرین
مرد دست دختر رو گرفت و سمت خودش کشید
_بعد از مسابقه توی پارکینگ خصوصی البته اگر دوست داشته باشی
در گوش جولیا گفت
جولیا بدون هیچ حرف دیگه ای لبخند به لب از اتاق vip خارج شد

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now