part 12

234 44 116
                                    

[یک هفته بعد]

گردنشو ماساژی داد
لبتابشو بست و سمت اتاق خوابش رفت
دختر بدون هیچ حرفی دنبال مرد تا اتاقش رفت

بعد از وارد شدن به اتاق متوجه دختر شد که دنبالش میاد
+میتونی بری خونه من دیگه کاری ندارم
موقع دراورد کتش "اخی" گفت
امروز زیادی کار کرده بود و حالا باید درد شونه و گردن میکشید
_میخوای بهت کمک کنم؟
مگی دیگه مثل اون روز های اول از درک نمیترسید
درست بود گاهی وقتا عوضی بازی در میاورد ولی دختر کاملا اونو شناخته بود و دیگه کنار مرد استرس نداشت

مرد اخمی کرد
+تو نمیتونی کاری برای درد شونه و گردن من بکنی پس برو خونه استراحت کن تو هم امروز کلی کار کردی

لبخندی زد و چند قدمی مرد ایستاد
_استایلز اون اول ها که مبارزه رو شروع کرده بود هنوز حرفه ای نبود و کتک میخورد، منم بعد از مبارزه توی وان اب داغ با روغن ماساژش میدادم

دست به سینه ایستاد
+عاو یعنی الان میخوای تو وان حموم ماساژم بدی؟نه
_چرا؟
سمت کمدش رفت و چند تا لباس تمیز برداشت
+من جلوی تو لخت نمیشم
_نگفتم که کاملا لخت شی با باکستر برو توی اب بعد منو صدا بزن بیام

چند ثانیه به دختر نگاه کرد
خیلی ها بدنشو دیدن
مگی هم که دختر خوبیه پس چیزی نمیشه
چرا اصلا باید جلوی مگی معذب باشه؟
چون خواهر استایلزه؟
خدای من اصلا چه ربطی به استایلز داشت

سرشو تکون داد و افکارشو از استایلز دور کرد
+باشه وقتی صدات کردم بیا
دختر لبخندی زد
_باشه
توی حموم رفت
لباساشو دونه به دونه در اورد
تا به باکسر رسید
بدون در اوردن باکسر سمت وان رفت و وان رو پر از اب داغ کرد
اروم توی وان رفت و نفس عمیقی کشید

اب داغ میتونست بعد از کار زیاد حالشو جا بیاره
+مگی!
دختر بلافاصله وارد حموم شد
کتشو دراورده بود و موهاشو بالای سرش (گوجه ای خودمون)بسته بود
مگی دختر زیبا و معصومی بود

پشت درک رفت و روی یه صندلی کوچیک نشست
یکم از روغن رو کف دستاش ریخت و دستاشو اروم روی شونه و گردن درک میکشید

مگی از سکوت بینشون استفاده کرد تا بتونه سوال هایی که تو ذهنش اذیتش میکردن رو بپرسه
_چه بلایی سر زنت اومد؟
جوابی از مرد نگرفت نا امید شد
شاید درک دوست نداشت درمورد همسرش صحبت کنه ولی درک به حرف اومد
+سرطان داشت ، چند روز بعد از به دنیا اومدن لیام فوت کرد
دختر بلافاصله دوباره حرف زد
_متاسفم ، من عکسای اونو توی اتاقت دیدم اون واقعا زیباست
درک تک خنده تلخی کرد
+فوق العاده بود، اون تمام زندگیم بود، تمام من بود
بلند شد و کنار وان رفت
دست مرد از اب در اورد و لبه وان گذاشت تا بتونه راحت تر ماساژشون بده
_یه چیزی بگم؟
با جنگل هاش به چشم های دختر نگاه کرد
+تو الانشم سوالاتو شروع کردی پرسیدن
مگی لبخند خجالتی زد
نگاهشو از چشم های درک گرفت
_چرا استایلز؟چرا ما؟
به چهره مرد نگاه کرد
درک تو فکر بود جوابی نمیداد
شاید خودش هم جوابی براش نداشت
+نمیدونم وقتی میدیدم مبارزه میکنه و موفقیتشو میدیدم میخواستم اون مال من باشه برای من مبارزه کنه نزدیکم باشه پیشم باشه افکارم مدام به سمتش کشیده میشه
به دختر نگاه کرد
+تو فقط یه ابزاری ، ابزاری هستی تا بتونم برادرتو نگه دارم تا زیر حرف هاش نزنه و برام کار کنه

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now