شاید روزی بین گل برگ های صورتی
شاید میان پارچه های نرم ابریشم
در کنار خنده ی ذوق آلود کودکی
یا بین نسیم خنک بهار یافتمت
تو را باید جست
اما کجا؟
تو چیستی؟
احساسی خالصانه
یا شاید جسمی سرد و سخت
تو را باید یافت و همیشه نگه داشت
روزی که ببینمت، تو را پنهان خواهم کرد در بین مشت های کوچکم
و فریاد های بی امان شادی را سر خواهم داد
"پری کوچک شب را یافتم
جادوی ستاره و معجزه ی پراونه را گرفتم
خنکای آب و نرمی ابریشم را بدست آوردم
من عاشق شدم"دُریتکا_doritka(خود نویسندتون😎)
![](https://img.wattpad.com/cover/284682099-288-k676546.jpg)
YOU ARE READING
You
Randomبذار بهت نزدیک بشم مطمئنم چشمهای سردت از پشت این قشر یخی اطراف رو مبهم میبینه. اجازه بده بهت نشون بدم دنیا میتونه چقدر گرم و قشنگ باشه. قول میدم که گرمای دست من قلب یخ زدهات رو التیام بده. اصلا چرا سرما رو دور کنیم؟ شاید من باید مثل تو منجمد بشم...