***
"مطمئنی همه چیز بین تو و تهیونگ خوبه؟"
دستهای جونگکوک ناخودآگاه با شنیدن این سوال توی جیب پالتوش، مُشت شدن.
کجای کار رو خراب کرده بود که حالا جیمین بهشون مشکوک شده بود؟"خوبیم"
لبخندی چاشنی جواب مثبتش کرد، لبخندی که از اتمسفر موجود سردتر و بیروحتر بود.
"تهیونگ یکم عصبانی بود، تو هم که امروز اصلا نگاهش نمیکردی"
جیمین با کفشهای وِرنی مشکی رنگش، ضربهای به بطری آب معدنی که روی سنگفرشها افتاده بود زد و سعی کرد به چشمهای برادرش نگاهی نندازه.
میدونست یه چیزی این وسط میلنگه.
جونگکوک خوشحالِ مطلق نبود.
آخرین لبخند واقعیای که از برادرش دیده بود مربوط به صحنهی محراب، جایی که تهیونگ توی انگشتش حلقه انداخته بود، میشد و تا به الان...چیزی مثل اون خندهی شیرین و واقعی ندیده بود."همه چیز خوبه جیمین"
"اگه بخاطر این با همدیگه قهرین که من دیشب بین بوسهتون پریدم میتونم به او-..."
"بس کن!"
ای کاش که قهر و دلخوری جونگکوک دلیل کوچیکی مثل این داشت.
باید میگفت این بیتفاوتی و مرگ روحش بخاطر چیز دیگهایه؟"بخاطر من ببخشش"
جیمین اصرار کرد.
میخواست فشار بیاره تا جونگکوک راز توی سینهش رو لو بده.چشمهای جونگکوک از احساساتی که داشتن گلوش رو فشار میدادن، پُر و خالی شد.
چی رو ببخشه؟
تهیونگِ خیانتکارو؟
وقتی همسرش بهش خیانت میکرد انگار که بازوهاش رو قطع کرده باشن، اگه بخاطر جیمین میبخشیدتش هم میشد با این دستهای قطع شده دوباره بغلش بگیره؟نه....
"جیمین"
جیمین ایستاد و متوجه شد خیلی وقته که جونگکوک چند قدمی ازش دور افتاده و به زمین خیره شده.
"ببخشید هیونگ"
قیافهی جونگکوک جوری بود که جیمین یِکه خورد.
داشت دخالت بیجا میکرد.
داشت برادرش رو عذاب میداد.
تنها کسی که همیشه حمایتش میکرد.
چجور دلش اومده بود؟"اصلا من لال"
دستش رو مثل یه زیپ فرضی جلوی دهانش کشید و پلکهاش رو با اطمینان روی همدیگه فشار داد.
جونگکوک میخواست فقط چند ساعت همسرش رو فراموش کنه.
چند ساعت حس اضافی بودن رو نداشته باشه، میخواست اونی که خیلی دوستش داشت رو فراموش کنه.
میخواست اونی که دوستش نداشت رو فراموش کنه.ولی انگار نمیشد!
تهیونگ مثل یه تتویی بود که به اشتباه زده بود و حالا نمیشد اون رو با هیچ پاککُن و غلطگیری از بین ببره.
شاید میشد جاش رو سوزوند ولی باز اثرش میموند.
یه لکه.
یه نوشتهی کمرنگ.
YOU ARE READING
ᴡʜᴏ ᴡᴀs ᴛʜɪɴᴋɪɴɢ✗
Fanfiction▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: اون الان دیگه یک مجرد نبود. جونگکوک نمیدونست که با انتخاب کردن کیم تهیونگ به عنوان همسر قراره از تمام رویاهای یک زندگی مشترک دلزده بشه. تهیونگ مردی نبود که درابتدا خودی نشون داده بود، درست لحظهای که از کلیسا خارج شدن تغییرات...