"chapter two"

115 40 51
                                    


-بهم ثابت کن بیبی. ثابت کن اشتباه میکنم و تو جایگاه اولو‌ مال خودت میکنی.

گفت و به همون سرعتی که اومده بود دور شد و تو رو با افکار پریشون و‌ نامنظمت تنها گذاشت.

+حرومزاده ی لعنتی...

زیر لب گفتی و برای جمع کردن تمرکزت پلکهاتو محکم روی هم فشار دادی. پنج دقیقه بعدی برای مرتب کردن میز مسابقه ی آخر صرف شد و هر دوتون به سمت اون قدم برداشتین. به کیونگسو که پشت میز و تو فاصله ی کمی از خودت قرار میگرفت نگاه کردی. نسبت به جانی قد کوتاه تری داشت اما هیچ چیز نمیتونست مانع دیده شدن رگهای برجسته ی دستهاش بشه. برخلاف بقیه لباسهای ساده و راحتی پوشیده بود و به نظر نمیرسید اونقدرا دنبال جلب توجه کردن با لباسهای پر زرق و برق باشه. همونطور که اون سالن مثل صاحبش ساده و مشکی پوش بود.

با طولانی شدن آنالیز کردنت، کیونگسو گردنش رو سمتت چرخوند و پوزخند زیبایی تحویلت داد. داور سکه ی قرعه کشی رو نشون داد و کیونگسو بهت اجازه داد، روی سکه رو تو انتخاب کنی. نقش سکه رو انتخاب کردی و داور عقب رفت تا اونو بالا بندازه. با قرار گرفتن نقش سکه روی دست داور، نفس راحتی کشیدی و تا قرار گرفتن توپها روی میز توسط داور، مشغول آماده کردن چوبت شدی. نمیدونستی باز هم میتونی مثل بازی قبل شانس بیاری یا نه اما تمام تلاشت رو برای برنده شدن میکردی.

سمت دیگه کیونگسو با بیخیالی و انگار نه انگار که چند دقیقه ی پیش مثل یه زلزله ی چند ریشتری تمرکزت رو نابود کرده، به تو و حرکاتت نگاه میکرد. به نوعی داشت آنالیزت هم میکرد و میخواستی همین اول کار بهش نشون بدی کار بلدی. با قدرت ضربه ی اول رو به کیوبال زدی. توپها قانونی و بدون خطا پخش شدن و توپ شماره شش و یک پاکت شدن.

برای دومین ضربه گچ رو به نوک چوب کشیدی و روی میز خم شدی. نگاه کیونگسو به برجستگی باسنت توی شلوار چرم مشکی افتاد و زبونش رو روی لبش کشید. صدای برخورد چوب و کیوبال حواسش رو دوباره به میز بازی جمع کرد و توپ شماره ی سه پاکت شد. از بین جمعیت تنها صدای تشویق دنیل به گوشت رسید و توی دلت به دوست ضایعت بد و بیراه گفتی.

کیونگسو لحظه ای دنبال کردن حرکاتت و البته چرخوندن نگاهش رو فرم بدنت رو از دست نمیداد. ضربه ی سوم بدون خطا انجام شد و توپ شماره ی دو مستقیم پاکت شد. با تمرکز و اعتماد به نفس بیشتری به بازی ادامه دادی و آماده ی ضربه چهارمت شدی. هدفت اینبار پاکت کردن شماره ی ۹ بود و اگر میتونستی انجامش بدی، بازی رو میبردی و مشت محکمی تو دهن اون پسر عوضی میزدی.

چوب رو آماده ی ضربه و موقعیت کیوبال رو رصد کردی. ضربه ی آسونی نبود اما هر چقدر بیشتر طول میکشید به ضرر خودت میشد. برای دسترسی بهتر و زدن ضربه ی دقیق تری به کیوبال، بالاتنه ت رو روی میز قرار دادی و پای چپت رو عقب بردی. با دست چپت برای چوب پل درست کردی و قبل از زدن ضربه نگاهت رو به حریفت دادی. کیونگسو با ابرویی که بالا انداخته بود به چشمهات زل زده بود و درخشش چشمهای لعنتیش مثل دقایقی قبل از شروع بازی، تنت رو لرزوند.

﹏•❊↬ daisy ↫❊•﹏Where stories live. Discover now