برخلاف انتظارت سالن خالی و بدون سروصدا بود. چند پله ی ورودی رو پایین رفتی و نگاهتو چرخوندی. حتی اعضای ثابت کلاب هم نبودن و این برات عجیب بود. بدون اینکه قدمی جلوتر بری صدا زدی.
+هی! کسی نیست؟
و صدای کیونگسو رو شنیدی.
-اومدی؟!
به دنبال صدا رفتی و توی تاریکی مینی بار دیدیش. با لبخند ازت استقبال کرد و جلو اومد. نگاه گیجت رو شکار کرد و رشته ای از موهاتو گرفت و دور انگشتش پیچید.
+گفتی مسابقه داریم.
-خب؟
+اما کسی نیست.
-چون قراره فقط من و تو باشیم.
اخم کمرنگی کردی و ازت فاصله گرفت تا در ورودی سالن رو ببنده.
-اینبار میخوام واقعی بازی کنی و خودتو نشونم بدی.
+چرا؟ باز قراره بدون اینکه نظرمو بخوای منو یکی از اعضای کلابت کنی؟
نمیدونستی چرا ترسیدی و این عصبانیت میکرد.
-هوم؟ بعد از بازی بهت پیشنهاد میدم و خودت تصمیم میگیری که قبولش کنی یا نه!
ابرویی بالا انداختی و سر تکون دادی.
+ولی قراره بدون هیچ شرطی بازی کنیم؟
وقتی توپها رو روی میز میذاشت پرسیدی و سرش رو بالا اورد و بهت چشمک زد.
-البته که نه. برنده میتونه هر چیزی از بازنده بخواد.
+امیدوارم هر چیزی شامل جون طرف مقابل نباشه.
خندید و مقابلت ایستاد. چوب بازی رو دستت داد و به چشمات زل زد.
-نترس. قرار نیست بکشمت.
پوزخندی زدی و شونه شو به عقب هل دادی.
+اول ثابت کن برنده میشی!
مشغول آماده کردن چوبت شدی و کیونگسو کیوبال رو دستت داد.
-انتخاب بازی و شروعش با تو. این هم برای نشون دادن حسن نیتم.
شیطنت چشمهاش باعث شد بخندی. اون پسر میتونست ساعتها زبون بریزه و با حرفهاش سرد و گرمت کنه اگه باهاش روراست میبودی.
+خیلی خب.
رَک مثلثی رو برداشتی و توپهای ایت بال رو روی میز قرار دادی. کیوبال رو روی میز گذاشتی و سکوت سالن با صدای بریک کردنت شکست.
***
با تمام تلاشهایی که برای برنده شدن کردی اما این کیونگسو بود که منصفانه و بدون تغلب بازی رو میبرد. اختلاف امتیازها به کمتر از پنج میرسید اما کیونگسو تونسته بود موفق بشه و شکستت بده. تفاوتی که وجود داشت این بود که از شکستت احساس حماقت و عصبانیت نمیکردی و شاید میشد گفت این اولین باری بود که از بازی کردن واقعا لذت برده بودی.
YOU ARE READING
﹏•❊↬ daisy ↫❊•﹏
Fanfiction←فیکشن: دِیزی 🌼 ←کرکترها: کیونگسو. تو ←محدودیت سنی: +18 ‡خلاصه‡ صاحب کلاب بیلیارد "black 8" و بیلیارد باز معروف شیکاگو که حتی بهترین بیلیارد بازهای شهر هم تحسینش میکردن، کسی نبود جز دو کیونگسو و هر کسی فقط چند دقیقه دور و برش میپلکید میتونست بفهمه...