"chapter twelve"

103 27 101
                                    

برخلاف انتظارت سالن خالی و بدون سروصدا بود. چند پله ی ورودی رو پایین رفتی و نگاهتو چرخوندی. حتی اعضای ثابت کلاب هم نبودن و این برات عجیب بود. بدون اینکه قدمی جلوتر بری صدا زدی.

+هی! کسی نیست؟

و صدای کیونگسو رو شنیدی.

-اومدی؟!

به دنبال صدا رفتی و توی تاریکی مینی بار دیدیش. با لبخند ازت استقبال کرد و جلو اومد. نگاه گیجت رو شکار کرد و رشته ای از موهاتو گرفت و دور انگشتش پیچید.

+گفتی مسابقه داریم.

-خب؟

+اما کسی نیست.

-چون قراره فقط من و تو باشیم.

اخم کمرنگی کردی و ازت فاصله گرفت تا در ورودی سالن رو ببنده.

-اینبار میخوام واقعی بازی کنی و خودتو نشونم بدی.

+چرا؟ باز قراره بدون اینکه نظرمو بخوای منو یکی از اعضای کلابت کنی؟

نمیدونستی چرا ترسیدی و این عصبانیت میکرد.

-هوم؟ بعد از بازی بهت پیشنهاد میدم و خودت تصمیم میگیری که قبولش کنی یا نه!

ابرویی بالا انداختی و سر تکون دادی.

+ولی قراره بدون هیچ شرطی بازی کنیم؟

وقتی توپها رو روی میز میذاشت پرسیدی و سرش رو بالا اورد و بهت چشمک زد.

-البته که نه. برنده میتونه هر چیزی از بازنده بخواد.

+امیدوارم هر چیزی شامل جون طرف مقابل نباشه.

خندید و مقابلت ایستاد. چوب بازی رو دستت داد و به چشمات زل زد.

-نترس. قرار نیست بکشمت.

پوزخندی زدی و شونه شو به عقب هل دادی.

+اول ثابت کن برنده میشی!

مشغول آماده کردن چوبت شدی و کیونگسو کیوبال رو دستت داد.

-انتخاب بازی و شروعش با تو. این هم برای نشون دادن حسن نیتم.

شیطنت چشمهاش باعث شد بخندی. اون پسر میتونست ساعتها زبون بریزه و با حرفهاش سرد و‌ گرمت کنه اگه باهاش روراست میبودی.

+خیلی خب.

رَک مثلثی رو برداشتی و توپهای ایت بال رو روی میز قرار دادی. کیوبال رو روی میز گذاشتی و سکوت سالن با صدای بریک کردنت شکست.

***

با تمام تلاشهایی که برای برنده شدن کردی اما این کیونگسو بود که منصفانه و بدون تغلب بازی رو میبرد. اختلاف امتیازها به کمتر از پنج میرسید اما کیونگسو تونسته بود موفق بشه و‌ شکستت بده. تفاوتی که وجود داشت این بود که از شکستت احساس حماقت و عصبانیت نمیکردی و شاید میشد گفت این اولین باری بود که از بازی کردن واقعا لذت برده بودی.

﹏•❊↬ daisy ↫❊•﹏Where stories live. Discover now