"chapter seven"

77 35 40
                                    

روزها پشت سر هم سپری میشدن و تو هنوز مطمئن نبودی که میخوای چه تصمیمی بگیری. البته که همون روز قید اون اریک حرومزاده و کلاب جهنمیش رو زدی اما یه چیزی هنوز روبراه نشده بود و اونم مربوط به کیونگسو میشد.

اون روز بعد از اینکه به اریک گفتی کاری که میخواد رو انجام میدی به شرط اینکه عضو وی ای پی کلابش بشی، کلی بهت خندید و با گفتن اینکه چرا یکی که نه خوب بلده بازی کنه و نه حتی هرزگی، رو باید کنار خودش نگهداره، رسما آتیشت زد و تازه اون موقع بود که فهمیدی منظور کیونگسو ازینکه اریک یه حرومزاده س که لنگه نداره و تو با باختن تو اون مسابقه خودتو کوچیک کردی، چی بوده.

هر چی که باشه مردا همجنس های خودشونو بهتر میشناسن و کیونگسو سعی کرده بود آگاهت کنه ولی تو اونقدر شیفته ی اریک و شهرتش بودی که ذات لجنش رو نمی دیدی.

با همه ی اینا، چیزی که الان ذهنت رو مشغول کرده بود نه اریک بود و نه حرفهای کیونگسو راجع بهش. تو میدونستی که اریک میخواد کیونگسو رو زمین بزنه و حتی میدونستی چجوری و از چه راهی اما غرورت جوری توسط اون دو نفر له شده بود که به هیچی اهمیت نمیدادی. شاید اگه اریک یه دردسر گنده واسه کیونگسو درست میکرد باعث میشد یکم دلت خنک شه و آروم بگیری. یجورایی خوشحال هم میشدی که اون پسر وحشی ادب بشه و انقدر سرشو بالا نگیره.

شاید فقط باید بهش اهمیت نمیدادی و اون دو نفر رو به جهنم میفرستادی. اینش دیگه به تو ربطی نداشت و اونا میتونستن هر بلایی که میخوان سر همدیگه بیارن.

***

+احمقی چیزی هستی؟ هنوز کاملا خوب نشدی و دوباره نشستی پشت فرمون؟ دفعه بعد باید تو مراسم خاکسپاریت شرکت کنم؟

دنیل که به غرغرهای دلسوزانه ت عادت داشت با نیش باز رانندگی میکرد و هر از گاهی با موزیکی که با صدای ملایمی داشت پخش میشد همراه میشد.

از بعد از تصادفش این اولین باری بود که دوباره با همدیگه داشتین وقت می گذروندین و دنیل نسبت به قبل ساکت تر شده بود. همیشه جوری رفتار میکرد که حس میکردی داداشته و تو همه ی کارات سرک میکشه و دخالت میکنه و سعی میکنه نصیحتت کنه ولی الان واقعا به کارات بی توجه بود.

+بازی با اریک رو عمدا باختم.

حالا که اون سوال نمیپرسید پس خودت براش تعریف میکردی. واقعا نیاز داشتی یکی راجع بهش بدونه و یکم سبک بشی.

+میدونی که شرط بازی چی بود‌. میخواستم کاری کنم که منو انتخاب کنه و اونجوری هم پیش اریک بودم و هم اون عوضی رو ضایع میکردم ولی...

دنیل نیم نگاهی بهت انداخت و دوباره به جلوش خیره شد.

+بازی رو باختم و اون اریک حرومزاده به جای من یکی از پسرای کلاب کیونگسو رو انتخاب کرد. بعدش هم با یه بحث تخمی از کلاب کیونگسو اومدم بیرون.

﹏•❊↬ daisy ↫❊•﹏Where stories live. Discover now