🕸️ترسناک، خیلی ترسناک...

3.6K 1K 111
                                    

یاداشت بیست و ششم خرگوش ها هم گاهی اشک میریزن :

تهیونگ امروز گوشه‌ی کلاس پیش بکهیون نشست و کلا از نگاه کردن بهم خود داری میکرد.

چرا؟!

این جواب اون اعتراف شیرین و سراسر عاشقانه‌ی من بود؟!

تضمین نمی‌کنم که بتونم تا زنگ اخر تحمل کنم....

از یه طرف این کارش خیلی ترسناک به نظر میرسه.
نکنه جوابش منفی باشه و بخواد ردم کنه؟!

من که پسر خیلی خوبیم.

حتی ظرفای نهار رو هم میشورم - البته اگر قبلش یونگی هیونگ بخاطر قطع کردن پول تو جیبیم تحدیدم کنه صد در صد میشورمشون -.

به یونگی هیونگ همه‍‌ی ماجرا رو گفتم.

نمیدونم چرا ولی دودستی موهای سرش رو می‌کشید و بهم فحش می‌داد.

گفت : تا کی قراره اکبند نگهش داری و ازش استفاده نکنی؟!

من که از همه‌ی وسایلم استفاده میکنم و چیزی رو دست نخورده نمیزارم پس منظور یونگی هیونگ چیه؟!

من چی رو اکبند نگه داشتم؟!

بیخیال اینا بهتره چند تا شعر برای تهیونگ بنویسم تا اگر جواب مثبتش رو شنیدم براش بفرستم.

STUPID ONE║KOOKVWhere stories live. Discover now