یاداشت بیست و ششم خرگوش ها هم گاهی اشک میریزن :
تهیونگ امروز گوشهی کلاس پیش بکهیون نشست و کلا از نگاه کردن بهم خود داری میکرد.
چرا؟!
این جواب اون اعتراف شیرین و سراسر عاشقانهی من بود؟!
تضمین نمیکنم که بتونم تا زنگ اخر تحمل کنم....
از یه طرف این کارش خیلی ترسناک به نظر میرسه.
نکنه جوابش منفی باشه و بخواد ردم کنه؟!من که پسر خیلی خوبیم.
حتی ظرفای نهار رو هم میشورم - البته اگر قبلش یونگی هیونگ بخاطر قطع کردن پول تو جیبیم تحدیدم کنه صد در صد میشورمشون -.
به یونگی هیونگ همهی ماجرا رو گفتم.
نمیدونم چرا ولی دودستی موهای سرش رو میکشید و بهم فحش میداد.
گفت : تا کی قراره اکبند نگهش داری و ازش استفاده نکنی؟!
من که از همهی وسایلم استفاده میکنم و چیزی رو دست نخورده نمیزارم پس منظور یونگی هیونگ چیه؟!
من چی رو اکبند نگه داشتم؟!
بیخیال اینا بهتره چند تا شعر برای تهیونگ بنویسم تا اگر جواب مثبتش رو شنیدم براش بفرستم.
![](https://img.wattpad.com/cover/298530533-288-k120618.jpg)
YOU ARE READING
STUPID ONE║KOOKV
Fanfiction[یکاحمق/𝙎𝙏𝙐𝙋𝙄𝘿 𝙊𝙉𝙀]🐰 «سلام. جئون جونگکوک یه احمقه...» ☛𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝑻𝒐 𝑭𝒐𝒙𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 🦊❈ *کتابی که خوندنش فقط ده دقیقه طول میکشه و یه عالمه انرژی بهت میده. •چنل تلگرام @foxinside_o 🐰کاپل: کوکوی / یونمین 🐰ژانر: شورتپارت / طنز...