11

159 33 17
                                    

سنیور خیلی حرفه ای بود.شاید هم عاشق بود،عاشق ها همدیگه رو درک می کنن

ظهر طوفانی ای بود،ابر ها در هم فرو می رفتن و صدا های عجیبی تولید می کردن.

باد با خشونت می وزید و اب خیابون های ونیز رو به هیاهو می انداخت..
انگار همه چیز،گویای حال دگرگون جانگکوک بود..پسر غمگینی که لب پیاده رو نشسته بود و بی توجه به اتفاقات اطرافش فقط خیره به دور دست ها بود و پاهاش رو به ارومی تکون می داد..

صدای تهیونگ لحظه ای از گوشش بیرون نمی رفت..
دوباره،همراه با صدای تهیونگی که توی مغزش می پیچید اون جمله ی نحس رو به زبون آورد.
-چندش آور ترین تجربه ی بوسیدنم بود..

پوزخندی زد و به جریان اب زیر پاهاش نگاه کرد.
-و تو هم با این حرفت،چندش آور ترین تجربه ی زندگیم رو ساختی..

آهی کشید،قفسه ی سینه ش سنگین بود.
-پسره ی دیوونه!!
صدای جین بود که از پشت سرش می اومد.

متعجب نگاهش کرد و وقتی دید به سمتش می دوه،انگشت هاش رو محکم روی چشم هاش فشار داد.
جین که کل راه رو دویده بود،دستش رو روی قفسه ی سینه‌ش گذاشت و نفس زنان گفت-تو احمقی...چیزی ..هستی؟

مظلومانه به صورت اخم آلود جین نگاه کرد و اروم گفت-شوگا چیزی بهت گفته؟..

با دیدن چشم های قرمز جانگکوک،اخم هاش رو از هم باز کرد و لحنش رو آروم تر کرد.
-اگه نمیگفت هم کل ونیز رو زیر و رو می کردم،سه ساعته کجا غیبت زده؟

سعی کرد بخنده-رفته بودم ونیز گردی..خیابون متر می کردم..
-جالب بود،ولی برا خندوندن من بیشتر از اینا باید انرژی صرف بکنی.

به سمتش رفت و کنارش نشست.نگاهی به دور و برش انداخت و دوباره به جانگکوک خیره شد.
-میدونی که چی میخوام بگم؟
-اون مرتیکه اونقدری حرف هاش ارزش نداره که به خاطرش بخوام انقدر لوس بازی در بیارم؟اینا رو خودمم می دونم.

-منظور من چنین چیزی نبود.
بیشتر به جانگکوک نزدیک شد،دستش رو به دور شونه ش حلقه کرد و وادارش کرد به شونه ش تکیه بده.
-میدونم که حرف های اون لعنتی چقدر درد داره..حق داری،حرفی که بهت زد خیلی بد بود.

-نمیدونم چرا انقدر برام گرون تموم شد جین،اصلش این بود بی تفاوت می گذشتم ولی..هر بار بیشتر میشکنم..
هق هقی کرد و کف دستش رو روی چشم چپش کشید.
-از وقتی برای تئاتر شروع کردیم بساط همین بوده،هر روز بدتر از دیروز..من..

سرش رو بین دست هاش گرفت و به سختی گفت-من تا این حد دلنازک نبودم جین..

جین آهی کشید و دستش رو نوازش وارانه پشت جانگکوک کشید و گفت-تهیونگه دیگه..
اما خودش هم می دونست اینطور نیست.
درد اون پسر چیز دیگه ای بود،چیزی که همچنان برای جین مشکوک بود.

𝘽𝙇𝘼𝘾𝙆 𝙎𝙒𝘼𝙉Where stories live. Discover now