Part 2 «The First heat with you»🔞

10.7K 1.4K 76
                                    

با تقه ای که به در خورد، تهیونگ فرصت نکرد چیزی بپرسه و هردو به در نگاه کردن.
با باز شدن در و پیچیدن رایحه آتیش توی اتاق، ته آب دهنش رو قورت داد و ناخودآگاه دست های جیمین رو فشرد.
جونگ کوک با اخم به تهیونگ زل زد و خطاب به جیمین گفت:
+ بیرون باش جیمین.
جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت و خواست چیزی بگه که...
+ بیرون!
جیمین ناچار بلند شد و سعی کرد با نگاهش به تهیونگ مضطرب رو دلگرمی بده.
با رفتن جیمین و بسته شدن در... جونگ کوک قدم به قدم به تهیونگ نزدیک شد و رایحه بیشتری ساطع کرد.
رو به روش که رسید، غرید:
+ بهم نگاه کن.
ته لرزون بهش خیره شد که جونگ کوک کنترلش رو از دست داد و با گرفتن چونه تهیونگ اون رو به تخت کوبید و روش خیمه زد.
خیره به چشمای ترسیده تهیونگ گفت:
+ اون مردک هرزه اعتراف کرد... گفت که می‌خواستی خودت رو بفروشی.
با شنیدن صدای قورت دادن آب دهنش امگاش، پوزخند زد و سرش رو نزدیک کرد، روی لباش زمزمه کرد:
+ برو از الهه ماه تشکر کن که رسیدم و نزاشتم... کسی این بدن رو لمس کنه، این لبارو... ببوسه و روت رایحه بزاره... که اگر می‌شد، بی برو برگشت کشته بودمت تهیونگ.
دوباره به چشماش زل زد:
+ برای چی؟
_ ب-برو... عقب.
می‌خواست قبول نکنه ولی ضربان قلب بالای پسر زیرش، باعث شد ناخودآگاه کمی فاصله بگیره.
تهیونگ که فرصت گیر آورده بود تند تند شروع به توضیح دادن کرد:
_ پول نداشتم، صاحاب خونه‌م داشت بیرونم می‌کرد، ازم می‌خواست باهاش ازدواج کنم ولی خودش زن داره... مج-مجبور شدم... ولی... ولی به خدا منصرف شده بودم... آ-آلفا... من نمی‌خواستم اولینم با کسی غیر از جفتم بره.
از همه اینا خبر داشت، ولی می‌خواست از زبون خوده تهیونگ هم بشنوه.
با حس لرزش لبای امگا، سریع صورتش رو نزدیک برد و با آزاد کردن فرمون هاش گفت:
+ هیششش... باشه... باشه... تموم شد بیبی، تموم شد.
و لباش رو به چیزی که می‌خواست رسوند.
تهیونگ با حس لبای گرم آلفا چشماش غیر ارادی بسته شد و آهی از حس آرامشی که بهش تزریق شده بود، توی دهن آلفا کشید.
جونگ کوک با بیقراری لباش رو حرکت داد و این بین گاز ریزی از لبای تهیونگ گرفت.
با حس شدید شدن رایحه امگاش نیشخندی زد، رفته بود تو هیت...
آروم ازش فاصله گرفت که تهیونگ آهی کشید و با گرفت یقه جونگ کوک، توی خودش جمع شد.
_ ن-نه... آههه، تنهام... آییی نزار.
جونگ کوک یه دستش رو تکیه گاه کرد و با دست آزادش، گونه امگا رو با پشت انگشت نوازش کرد:
+ من اینجام بیبی... تنهات نمیزارم، هیچوقت.
تهیونگ از حس درد پایین تنه‌ش و بیرون ریختن روان کننده از ورودیش، هقی زد و گفت:
_ د-درد داره... ک-کمکم هق... کن.
جونگ کوک با این حرف سریع شلوار و باکسر امگا رو در یک حرکت از پاش خارج کرد و به دیک متورم و سرخش نگاه کرد.
تهیونگ با حس سرمایی که به پایین تنه و دیک بی قرارش برخورد کرد، آهی کشید و بیشتر روان کننده ترشح کرد که جونگ کوک آروم خندید و دو انگشتش رو روی ورودی خیسش کشید.
تهیونگ با ورود یه انگشت جونگ کوک به ورودی تنگ و خیسش، آه غلیظی کشید و لرزید.
بالشت بغلش رو لای مشتای له کرد و چشمای خیسش رو بست.
جونگ کوک که مطمئن شد حالش خوبه، انگشت رو تکونی داد و دومین انگشتم واردش کرد.
این بار تهیونگ ناله دردمندی کرد و خودش رو تنگ کرد.
کوک اخم ریزی کرد و با دست آزادش اسپنکی به بوتی های برهنه پسرک زد که صداش شقش توی اتاق پیچید.
+ شل کن امگا!
تهیونگ بی توجه به لحن متحکم آلفاش، یه دستش رو با زانو های لرزون و ضعف کرده‌ش رسوند و و در حالی که دیک سرخش رو به بالشت فشار می‌داد تا انقدر آزارش نده، نالید:
_ خوا-خواهش می‌کنم... آههه، تمومش... آهههه...
حرفش با قیچی وار حرکت کردن انگشتا جونگ کوک درونش قطع شد.
حس لذتی که ثانیه به ثانیه عین یه مواد توی رگاش تزریق می‌شد، در کنار درد دیک حساس و نیازمندش... جون رو از تنش می‌کشید و گیجش کرده بود.
جونگ کوک نگاهی به دیک ترک شده تهیونگ که مدام ازش پریکام می‌چکید انداخت و توی دست آزادش گرفت.
آروم مالیدش و دو انگشتی توی سوراخ پسر کوبید.
چند دقیقه ای گذشت که صدای ناله بلند تهیونگ توی اتاق پیچید و به کام رسید.
هنوز دو دقیقه نگذشته بود که تهیونگ با حس دوباره بیدار شدن دیکش، با عجز نالید و هقی زد.
جونگ کوک لبخندی به امگاش زد و مشغول در آوردن لباساش شد.
تهیونگ با حس قرار گرفت چیز بزرگی روی سوراخ نیمه بازش، خمار سر چرخوند که با دیدن جونگ کوک چشماش بیشتر باز شد.
_ آلفا...
کوک با مهربونی خم شد و پیشونی تبدارش رو بوسید:
+ حواسم هست بیبی.
و در ادامه، کاندومی که همراهش آورده بود رو با دندون باز کرد و روی دیکش که از شدت ناله های امگاش بیدار شده بود کشید.
خودش رو با ترشحات امگا خیس کرد و دوباره روی سوراخ نبض دارش گذاشت.
+ آماده ای؟
ته نفس لرزونی کشید و سر تکون داد که لحظه بعد با پیچیدن دردی همراه با لذت توی بدنش کمی پشیمون شد.
جونگ کوک که دید نفس نمیکشه اسپنک محکم و صدا داری به بوتی راستش زد که تهیونگ با جیغ نفسش رو بیرون داد.
کوک با حوصله روش خم شد و سر شونه ها لختش رو بوسید:
+ هیششش تموم شد عزیزم، آروم...
وقتی از آروم شدن تهیونگ مطمئن شد، خودش رو کمی عقب کشید و دوباره محکم توش کوبید.
ته اینبار فقط آهی کشید و به ملافه زیرش چنگ انداخت.
ضرباتش رو هر سری تند تر و عمیق تر می‌کرد، در حدی که صدای ناله های هردوشون، همراه با ضرباتش تمام اتاق رو گرفته بود.
میون ضربه هاش غرید:
+ لعنت تهیونگ... دیکم داره داخلت له میشه، آهه...
بعد از چند ضربه با حس نزدیکی خودش و تنگ شدن تهیونگ دورش، ضرباتش رو شدیدتر کرد که ته با ناله بلندی روی ملافه اومد.
پشت سرش هم خودش توی کاندوم اومد و بی جون روی تهیونگ افتاد.
ته خسته نالید:
_ ب-بکشش... بیرون.
جونگ کوک با تک خندی خودش رو بیرون کشید که تهیونگ دوباره نالید.
کاندوم رو گره زد و توی سطل انداخت.
تهیونگ رو توی بغلش کشید و پتو رو روی هردوشون تنظیم کرد.
سر شونه‌ش رو دوباره بوسید و گفت:
+ بخواب گرگ وانیلی من.
تهیونگ که انگار منتظر بود، بی چون و چرا وارد دنیای رویاهاش شد.

💜💜💜💜💜💜

خب... میرم توی دیوار آب بشممممم
با اینکه دومین فیکمه و فیک قبل هم اسمات داشت، هنوووز خجالت میکشم
ببخشید انقدر توی اسمات نویسی بدم🥲

لطفا ووت و نظرتون رو دریغ نکنید، فیک اول راهه🥲

دوستون دارم🥰

NEVER WITHOUT YOU Where stories live. Discover now