ووت ☆
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
جین تو اتاقش بود و تمام روز رو تختش داشت به اتفاقات تو شرکت فکر میکرد
یه دفعه از جاش بلند شد و رفت جلو آیینه به موهای شلخته اش نگاه کرد چشم غره ای به خودش رفت
_دیگه کافیه جین تو نه به نامجون نه هیچکس دیگه ای احتیاج نداری وقت تغییره...به بقیه نشون میدم که من کی هستم دیگه مهم نیست کی بودم
لبخندی به خودش زد و رفت سمت کمدش تا برای مهمونی امشب دیر نکنه چون حتما آیو میکشتش
این بار ست اسپورت برداشت و پوشید حالش از کت و شلوار به هم میخورد خیلی رسمی بود و این مهمونی فقط یه شام ساده و دورهمی خانوادگی بود
موبایلش رو برداشت و تو آیینه به خودش نگاه کرد موهاش بلند شده بودن و خیلی بهش میومد با کش پشت سرش بست
چشمکی به خودش زد و رفت بیرون
پدر و مادرش هنوز حاظر نشده بودناون زودتر رفت بیرون و پشت فرمون نشست و یه آهنگ پلی کرد تا پدر و مادرش بیان
وقتی جین رو پشت فرمون دیدن خیلی تعجب کردنجین بعد از این که به هوش اومده بود پشت فرمون ننشسته بود ولی حالا...
پدرش صداشو صاف کرد و کمر همسرش رو گرفت
_چیزی بهش نگو که بترسه بزار برونه نمیخوام پسرم یه ترسو بمونه
بعد از تایید کردن حرفش رفتن سمت ماشین و سوار شدن
پدرش سمت شاگرد سوار شد و به جین لبخند زد_پسرم آدرس رو میدونی؟
جین ماشین رو روشن کرد و سرشو تکون داد
_چند باری خونه اشون رفتم ...بلدم ولی جایی رو اشتباه کردم بهم بگید
جین با احتیاط میروند و این باعث شد خیال پدر و مادرش راحت بشه
مادرش مشخص بود اولش نگرانه
ولی کی میدونست جین ته دلش هم یه ذره نلرزید
بعد از دقایقی رسیدن و جین ماشین رو پارک کرد که ته اومد سمتشون
_ببین هیونگ چه کرده نشسته پشت فرمون
بعد خندید و به حالت مسخره سر تا پای جین رو چک کرد
_ نه انگار سالم رسیدی این دفعه
بعد بلند خندید باعث شد جین لبخندش رو به زور جمع کنه و چشماشو برا ته ریز کنه تا جدی به نظر برسه
بعد از سلام و احوال پرسی کردن رفتن داخل
جی هوپ و آیو اومدن استقبالشون
جین بعد از رو بوسی با عمه اش و شوهر عمه اش به اطراف نگاه کرد که چشمش خورد به نامجون و... افریطه خانوم استلا
YOU ARE READING
🦋 forget and forgive 🦋[namjin]
Romanceیه قاضی وجود داره به اسم 《زمان》 که هر کسی رو جای خودش می نشونه... ♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧ ژانرش =عاشقانه▪︎درام▪︎رمزآلود▪︎معمایی▪︎اسمات couple =namjin @nargessheydari 💜💚