38 . without me

273 70 5
                                    

معجزه شده من باز اومدم که آپ کنم 😂🙌

_____________________________________

نامجون کنار پنجره نشست بود و قهوه اش رو مزه میکرد

این روزا سر دردش بدتر شده بود
ولی حاظر نبود برا یه لحظه هم چشم رو هم بزاره
ن تا وقتی که جین نبود

تهیونگ و جیهوپ تقریبا همه جارو گشته بودن
بیمارستان ها ، پزشک قانونی همه جا
حتی با تک تک دوستا و همکارای جین تماس گرفته بودن

ولی انگار جین آب شده بود رفته بود تو زمین

آخرین امیدشون پلیس بود
ولی از اونجا هم خبری نشده بود

به کنار پنجره تکیه داد و به گوشه ای خیره شد

از طرفی آیو استرس براش خوب نبود و مجبور بودن جلوش جوری رفتار کنن که اذیت نشه ولی آیو اسرار داشت نام رو ببینه تا خیالش راحت شه

ولی خود نام تو حال خوبی نبود

یاد زمانی افتاد که جین رفته بود تو کما ...

انقدر تو فکر فرو رفته بود که نفهمید استلا کی وارد اتاق شده

استلا که دیگه طاقت این رفتار های نام رو نداشت 
رفت جلوی نامجون و دستشو جلو صورتش تکون داد

_شنیدی چی گفتم؟

نام با چشمای خسته و قرمزش بهش خیره شد

استلا خنده ی عصبی کرد

_میگم تا کی میخوای اینجوری زندگی کنی ؟

نامجون وقتی فهمید حرفای استلا تکراریه و کمکی بهش نمیکنه ازش فاصله گرفت و به سمت تختش رفت

استلا مچ دست نام رو گرفت و متوقفش کرد

_با توعم ...میگم تا کی میخوای از واقعیت فرار کنی ، تا کی باید میخوای دنبال جین بگردی ،
اون ...

استلا کمی تردید کرد که حرفشو بزنه یا نه
نفس کلافه ای کشید و سرشو انداخت پایین

_اون احتمالا مرده...

نامجون پوزخندی زد و حرکتی نکرد

_برو بیرون

استلا که گیج شده بود اخم کرد

_چی؟

نامجون فنجونی که دستش بود رو محکم پرت کرد کنار پای استلا و فنجون با صدای وحشتناکی هزار تیکه شد

استلا جیغ خفه ای کشید و دستاشو کنار گوشاش گرفت

نام سر استلا رو گرفت بالا و با چشمای بی حسش نگاهش کرد

_تا الان هم زیاد تحملت کردم

استلا با چشمای پر از اشک بهش خیره شد

_نامجون ...

نامجون به در اشاره کرد

_از جلو چشمام گمشو

🦋 forget and forgive 🦋[namjin]  Where stories live. Discover now