Chapter 1: "Round one: fight"

832 64 21
                                    

امروز بعد از مسابقه سختی که داشت خسته و خونی از اون رینگ محصور شده تو اون قفس لعنتی اومد بیرون ...

جونگ کوک پایین منتظرش بود و علارغم میل باطنیش مثل همیشه کوتاه اومده بود..
با دیدن اون قیافه داغون برای هزارمین بار خودش رو سرزنش کرد که چرا باید باعث آشنایی تنها فرد زندگیش با چنین چیز بی رحمی بشه ... چرا ؟؟؟
اما خوب میدونست که دیگه زمان هرگز به عقب برنمی‌گرده ...
با تلخندی که چاشنی از نگرانی داشت به چشمای خسته اما درخشانش نگاهی کرد: بهت افتخار میکنم اِلا(Ella)... حق با تو بود ... واژه شکست، جایی تو دایره لغات ِ تو نداره

محافظ دندون روو از دهن پر از خونش بیرون کشید و پوزخندی زد و : گفته بودم که لازم نیست نگران من باشی ... من خوب بلدم چطور فعل بردن رو صرف کنم ..

با یادآوری شخصی که حین مسابقه اِلا ملاقات کرده بود.... نزدیک تر اومدوآروم دم گوشش گفت: یه آدم مهم میخواد ما رو ببینه!!

پیشنهادش رو با بی تفاوتی رد کرد: اون آدم اگه مهم بود میدونست که هرچیزی وقت خودش رو داره ... هیچ علاقه ای به دیدن همچین شخصی ندارم
(بدون توجه بهش شنل بوکس رو از دست جونگ کوک بیرون کشید و روی تن خیس و داغش انداخت)
جلوش رو گرفت و گفت: من هم اولش با تو هم نظر بودم ولی وقتی حرفاش رو شنیدم نتونستم بی تفاوت از کنارش بگذرم ... طرف سرش به تنش می ارزه

باز تلخندی که رنگ خون داشت : مطمئنی؟؟؟ من که شک دارم ... خیلی وقته که دیگه راه هیچ، آدم حسابی به ما نمیخوره... پس تو هم بی خیال شو و این قدر هم پاپیچ من نشو .. خوب می‌دونی که اعصاب داغون من، هیچ وقت جای خوبی برای رژه رفتن نبوده...

@ غریبه ای با لحن تمسخر آمیز و شاید تحقیر آمیز شروع به صحبت کرد:اونوقت اگه من بخوام رو اعصاب داغونت رژه برم ،چی؟

با چشم هایی که به خاطر ضربه هایی که خورده بود وحشتناک تر از قبل به نظر می‌رسید به طرف صاحب صدا چرخید، با فاصله کمی ازش ایستاده بود

اِلا خنده ی هیستریکی کرد و خونی که تو دهنش جمع شده بودو جلوی کفشای براق مرد تف کرد که باعث شد آدمایی که به نظر بادیگارد میومدن به سمتش هجوم ببرن که با حرکت دست اون غریبه متوقف شدن...

اِلا یه گوشه لبش رو بالا برد و در حالی که ادای نوشیدن رو درمیاورد: اونوقت خونش رو مثل یه گلَس شامپاینِ ناقابل سَر میکشم.‌‌...

حالا اینبار اون مرد بِرَند پوش بود که شروع به قهقهه زدن کرد ...
نزدیک تر اومد ، طوری که نفسای خشمگینش تو صورت دختر پخش میشد ..
بدون اینکه خم بشه از بالا به چشم های سرخی که بهش دوخته شده بود خیره شد .... دستش رو از جیب شلوار مشکیش درآورد و انگشت شستش روآروم روی لبهای خونی رو به روش کشید
@ چنگ و دندون نشون نده دختر کوچولو... فقط کارارو برای خودت سخت تر می‌کنی ... دو تا گزینه داری: یا دنبالم میای. .. یا بزور دنبالم میای
و این یک تک خنده تحقیر آمیز بود که بعد از پیشنهادش روی لب های باریکش در مقابل اون تیله های نقره ایِ اغواگر نشست ..

CRIME SCENE DO NOT CROSS Where stories live. Discover now