Ella's view
بالشتکی رو روی زمین، درست کنار تخت تهیونگ گذاشتم و روش نشستم
آرنج هام رو به لبه تشک تکیه دادم و کتاب قطوری رو که باخودم آورده بود بین دستام گرفتمنگاهی به برگه تا نخورده اش انداختم و با لحن آرومی شروع به خوندنش کردم :
[ ارباب کانگ با اخم به مرد ژنده پوش تشر زد : چی شده ؟؟ باز برای چی اومدی عمارت؟
مرد ژولیده با لحن موزیانه ای که از طمع ناشی میشد جواب داد : ارباب .. بالاخره صید کردم..... همون شاه ماهی رو که چند ماهه دنبالش هستین!!!
ارباب کانگ که حالا کاملا کنجکاو شده بود مشتاقانه پرسید: راست میگی ؟؟..... تو مطمئنی کسی با ویژگی هایی که من دنبالش بودم رو پیدا کردی؟؟؟
× بله ارباب کانگ ، شک نکنید همون لحظه اول که دیدمش فهمیدم همونیه که شما دنبالش هستید!!
_ الان کجاست ؟؟ میخوام ببینمش
× توی حیاط عمارته .. هروقت اراده کنید به خدمتتون میرسه
_ بگو همین الان بیاد
بلند صیدی رو که راجبش صحبت میکرد صدا زد : دختر... هعــی دختر.. بیا تو
با باز شدن در جسم ظریف دختر پدیدار شد، با وجود زخم روی گونه اش و خونمردگی گوشه لبش هنوز هم چهره اش می درخشید...
حتی لباس های کهنه و وصله دار هم نمیتوانست مانع از خیره شدن چشم ها روی آن دخترِ رنگ پریده بشود..
هرکسی با دیدن چشم های پر فروغش که حالا خسته از درد و رنج بود مسحور میشد...
ارباب کانگ با نگاهی خریدارانه دختر را برانداز کرد.. صیادِ ژنــ]_ اِلا ...
لعنتی اینطوری صدا نکن ...
نگاهم رو از نوشته های رمان کندم و از پشت کتاب به تهیونگ که سرش رو روی بالش گذاشته و روی تخت هتل ولو شده بود ، سپردم ...
_ میتونم یه چیزی بپرسم ؟
+ البته ...
_ چه رازی پشت 15 ام هرماه پنهان شده که اینقدر بهش پایبندی ؟
حالا به بی اثر بودن پیشنهادم پی بردم ...
اصلا به رمانی که براش خوندم گوش داد یا فکرش درگیر جای دیگه ای بود؟!خوندن کتاب به جای نوشیدن الکل، واقعا برای این بشر مثل شوخی و تفریح میمونه ..
فقط باید نادیده اش میگرفتم تا مثل هر شبِ گذشته، به زور الکل و مستی بیخوابیش رو درمان کنه_ اگه دوست نداری مجبور نیستی بگی
درست شنیــدم ؟!؟
«اگه دوست نداری مجبور نیستی بگی »
واااوو
مجبور نیستم ؟؟؟؟
دارم خواب میبینم یا واقعیته؟
شاهزاده مغرور ته دانهان الان حق انتخاب بهم داد؟
![](https://img.wattpad.com/cover/306941500-288-k91849.jpg)
YOU ARE READING
CRIME SCENE DO NOT CROSS
FanfictionShe's hell, He's the devil, the demons see no end to this love. نه تو فرشته بودی و نه من اهریمن ... ولی هردو گناهکار بودیم... گناه تو فرمانروایی بر جهنم بود و گناه من شکستن حریم جهنم.... پس، هردو مستحق مجازات بودیم با این تفاوت که تو ناخواست...