💎Rumors

10.2K 1.7K 366
                                    

فاک به این روح امگای قدرتمنده درونم!
هرچی آلفای سلطنتی بود رو به خودش جذب کرد و منو به فاک داد!

_جئون جونگ‌کوک

❥───────────⋆⊰

آلفای سلطنتی روی مبل پینت هوسی که توی شرکت داشت لم داده بود و انگشت هاش رو نوازش وار روی لب هاش میکشید فکر میکرد...

با اینکه دوتا امگا داشتن بهش بلوجاب میدادن اما اون حاضر نشده بود طعم لب های اون فرشته رو با مشروب و سیگار بشوره....

نامجون راست میگفت...
لب های این بتای فرشته نما واقعا طعم بستنی وانیلی میداد!

<فلش بک>

جادوی چشم های اون بتا آلفای سلطنتی رو وادار کرد، دست هاشو پشت گردنش بندازه و بدون فکر ببوسش...

اما فاک!قرار بود فقط یه بوسه کوچیک باشه ولی طعم این لب ها.... ولع آلفا اجازه نداد بوسه رو بشکنه...و خب این بتای تخس هم نه پسش زد،نه باهاش توی بوسه همراهی کرد!

پس آلفای چشم طلایی باشدت بیشتری لب های سرخ و خوش طعم اون بتارو توی دهنش میکشید و میدونست قرار نیست هرگز این طعم رو فراموش کنه...

اما امگای سلطنتی از شوک نمیتونست تکون بخوره و وقتی به خودش آمد ،بوسه متوقف شده بودو اون مردمک های طلایی از نزدیک ترین فاصله نسبت به صورتش بهش زل زده بود...

هردو انگار چشم های هم رو برای پیداکردن چیزی میگشتن درحالیکه تهیونگ جز سیاهی چیزی نمیدید، جونگ‌کوک به وضوح متوجه شد مردمک چشم های تهیونگ گشادتر شده که این فقط نشونه یچیز بود...اکسی توسین یا هورمون عشق!

(گایز وقتی کسی که عاشقتونه نگاهتون میکنه هورمون اکسی توسین توی بدنش ترشح میشه که یکی از عوارضش گشادتر شدن مردمک چشم هاست...بخاطر همینه اینجا جونگ‌کوک تا حدودی احساس تهیونگ رو به خودش میفهمه)

اما آلفای سلطنتی با دیدن چهره بیتفاوت فرشته روبروش به عمق سوتی و حرکت بدون فکرش داشت پی میبرد...

با لحنی سرد توی صورت کوک زمزمه کرد:تو سرگرم کننده ای بتا کوچولو اما هیچی نیستی بجز یه عروسک...که من دلم میخواد برای لذت باهاش بازی کنم!

اما برخلاف انتظار تهیونگ بتای روبروش اصلا ناراحت نشد!
حتی یه پوزخند بدی زد و با اعتماد بنفس لب زد:که اینطور جناب رئیس؟؟

چیشد؟؟؟
این صدای ذهن آلفا بود که سوال پرسید...
آلفای چشم طلایی گیج شده بود!دلیل اون پوزخند...؟!

اما فرصت فکر کردن پیدا نکرد چون اون بتا کوچولوی پرو محکم عقب هلش دادو کول پک رو توی سینه آلفا کوبیدو از اتاق استراحت کارمندها خارج شد! وات د فاک؟! اون چطور جرئت میکنه؟؟!چطور بهش احترام نمیزاره؟؟

𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐃𝐢𝐚𝐦𝐨𝐧𝐝 || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum