༄°•𝐏𝐚𝐫𝐭 25 🥀

953 282 128
                                    

+ دلم برات تنگ شده بود!
انگشت اش رو اغواگرانه روی خط فک مرد کشید.

مرد لبخند زورکی زد و دستش رو دور کمر سهون حلقه کرد تا از افتادنش جلوگیری کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مرد لبخند زورکی زد و دستش رو دور کمر سهون حلقه کرد تا از افتادنش جلوگیری کنه.
- چه شو جدیدی راه انداختی باز؟
سهون با اغواگری تمام انگشت اشاره اش رو روی رگ گردن مرد کشید.
+ گفتم که بیبی دلم برات تنگ شده بود.
مرد لبخند پر رنگ تری زد و سهون رو به خودش نزدیک تر کرد.
- من تو رو میشناسم سهونی، اون نگاه شیطونت داره فریاد میزنه یکی همین اطراف بهمون خیره شده و تو تصوراتش داره گلومو پاره میکنه و تو با بدجنسی تموم نشستی روی پاهام و داری سعی میکنی حرصش بدی!
لب هاش رو به گوش سهون چسبوند و ادامه داد:
- نمایش بسه بیبی... ۵ ثانیه بهت فرصت میدم شو مسخره ات که معلوم نیست دوباره واسه حرص دادن کدوم بدبختی راه انداختی رو تموم کنی از روی پام بلند بشی.
سهون بوسه نرمی روی گردن مرد گذاشت و در حالی که سعی میکرد لبخندش رو حفظ کنه مقابل مرد روی صندلی نشست.
+ خیلی بدی کریس بزار یکم بیشتر بازی کنم! هر چند مطمئن نیستم من و کار هام به تخم هاش هست یا نه!
- انقدر از این شو ها باهام راه انداختی که نصف سئول فکر میکنن واقعا یه چیزی بین من و تو هست!
+ از خدات هم باشه نقش اول نمایش هام باشی عزیزم.
- تا قبل اینکه دوست پسرات تصمیم بگیرن گلومو پاره کنند همه چی خوبه عزیزم.
سهون بی ربط پرسید:
+ چرا اینجایی؟ با پارک اومدی؟
کریس نگاه معنی داری به سهون انداخت و جرعه از محتویات لیوانش نوشید.
+ لعنت بهت اگه یکم رفاقت سرت میشد و چهار تا اطلاعات بهم میدادی مجبور نبودم واسه سر در آوردن از کارای پارک با خدمتکاراش فاز رومئو و ژولیت بگیرم!
- پس لازم شد یه دور همه خدمتکار ها رو عوض کنم.
+ تو رفیق منی یا رفیق اون پارک حرومی؟
- رفیق تو و از افراد پارک!

*****
چشم هاش رو ریز کرد و برای آخرین بار محافظ هایی که قسمت های مختلف عمارت گذاشته بود چک کرد.
لبخند شیرینی زد و با خوشحالی که سعی در مخفی کردنش داشت، به سمت جایی که کریس نشسته بود حرکت کرد.
همونجا بود، الهه لعنتی روی صندلی چوبی گوشه عمارت نشسته بود و با اخم جذابی که نشون دهنده دقت زیادش بود، اطراف رو زیر نظر داشت.جام قرمز رنگی از خدمتکار گرفت و به قدم هاش سرعت بخشید.
با دیدن پسری که روی پاهای کریس نشست و کریسی که نه تنها پسر و از خودش دور نکرد بلکه لبخند دلنشینی بهش هدیه داد، سر جاش ایستاد.
پسرک گونه کریس رو بوسید و کریس بر خلاف همیشه که اخم بر پیشونی داشت، با مهربونی لبخند زد.‌
بدنش لحظه ای بی حس شد و نگاهش رنگ غم گرفت... میگن آبی رنگ غمه، برای تاعو کریس رنگ غم بود!  اون تیله های قهوه ای،‌اون پوست روشن، اون کت و شلوار همیشه مشکی، اینا رنگ غم بود!
پسرک مقابل کریس نشست و صورت تاعو با دیدن چهره پسرک رنگ باخت!
زیبا بود... خیلی زیبا تر از تاعو!
سفید بود.... خیلی سفید تر از تاعو!
اغواگرانه بود... خیلی بیشتر از تاعو!
بدنش بی نظیر بود... خیلی بیشار از تن کرم زده تاعو!
شاید عاشق بود... ولی نه بیشتر از تاعو!
پاهای ضعیف اش رو حرکت داد و با قدم های وا رفته سمت دو مرد حرکت کرد، با نزدیک شدن تاعو صحبت های دو مرد تموم شد.
چهره ای که تا چند لحظه پیش برای پسرک اغواگر میخندید، حالا در حالی که یه اخم ریز روش خود نمایی میکرد،‌ به طرف تاعو برگشت.
- همه چیز خوبه؟
تاعو سری به نشونه تایید تکون داد و سعی کرد خودش رو با لیوان مشروب سرگرم کنه.
سهون نگاهی به قیافه وا رفته تاعو انداخت و نگاه معنا داری حواله کریس کرد.
کریس شونه هاش رو بالا انداخت و مشغول دید زدن سالن شد.
سهون که از جو موجود خوشش نمی اومد از جاش بلند شد و رو به کریس گفت:
+ بعدا میبینمت رفیق!
عمدا از کلمه رفیق استفاده کرد تا اگه جیزی بین کریس و مرد تازه وارد بود سو تفاهم ها رو رفع کنه!
با قدم های بلند از اونجا دور شد و نگاهی به کای انداخت، کنار چانیول نشسته بود و باهاش حرف میزد. به قدم هاش سرعت بخشید تا سریع تر خودش رو به اونجا برسونه و فضولی ذاتیش رو بر طرف کنه.
تاعو با تردید به رفتن سهون خیره شد.‌ " رفیق "؟
برای چیزی که چند لحظه پیش دیده بود، رفیق خطاب شدن زیادی مسخره بود.

⛓🍷 𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐀𝐭𝐭𝐢𝐭𝐮𝐝𝐞🍷⛓S1Where stories live. Discover now