༄°•𝐏𝐚𝐫𝐭 33 🥀

782 250 47
                                    

سهون لباس هاش رو گوشه حموم رها کرد و نگاه کلی به حموم انداخت، وان خالی بدجوری تو ذوق میزد. با حرص موهاش رو به هم ریخت و بی توجه به لخت بودنش از حموم بیرون اومد.
بدون هیچ توضیحی در حالی که نگاهش رو از جونگین میدزدید، تبلت رو از بین دست های مرد بیرون کشید و به گوشه ای پرت کرد.
+بیا بریم حموم... بوی گوه گرفتی!
کای بی هیچ حرفی از جاش بلند شد و بعد از اینکه جعبه کمک های اولیه و سیگار مورد علاقه روباه رو از تو کمد برداشت، به طرف حموم رفت.
بعد از اینکه وان رو با آب پر کرد، در حالی که حریصانه نگاهش روی بدن سفید سهون میچرخید، لباس هاش رو در آورد و توی وان جا گرفت.
-بیا سهونی.
سهون بین پاهای مرد نشست و به سینه مرد برنزه تکیه داد.
کای دست سهون رو گرفت، بوسه نرمی روی انگشت هاش گذاشت و مشغول ضد عفونی کردن سوختگی هاش شد.
سهون با دست آزادش سیگاری روشن کرد و در حالی که به نیم رخ کای خیره شده بود، گفت:
+ تو روانشناسی یه چیزی هست به اسم «touch starved» یعنی گرسنگی پوست به حالتی گفته میشه که احتیاج داریم یه نفرِ خاص بغلمون کنه یا دستمون رو بگیره...دقیقا مثل یه آرام بخش استرس واضطرابمون رو کاهش میده و نمیذاره احساس تنهایی کنیم. قبلا فکر میکردم کسشره ولی الان انگار واقعیه.
کای با همون اخم محوش به سوختگی های دست سهون رسیدگی میکرد و جواب نداد.
+ نمیپرسی کجا بودم؟
- فکر کنم قبل از اون باید بپرسم جایگاه من تو زندگیت کجاست.
+ منظورت چیه؟
کای نگاهش رو از اون سوختگی های مضخرف گرفت و در حالی که به چشم های تاریک روباه خیره شده بود، جواب داد:
- اینجوری نیست که یهو تصمیم بگیرم توبیخ یا محدودت کنم هون... قبل باید بفهمم جایگاهم تو زندگیت کجاست، تا چه حد میتونم پیش برم و چه اختیاراتی نسبت بهت دارم.
+ چه جوری اینو باید بفهمیم؟
-همه چیز به تو بستگی داره سهون، فقط خودت میتونی جایگاه آدم های اطرافت رو تو زندگیت مشخص کنی، خودت میتونی براشون محدوده در نظر بگیری، خودت میتونی بهشون اجازه بدی چقدر کنترلت کنند.
+ جایگاه تو مشخصه!
-نیست!
+ محدوده تو مشخصه... خودت گفتی به جای هر دومون تلاش میکنی، میزاری بهت تکیه کنم، اعتمادمو جلب میکنی.  توی اون محدوده منو میبوسی و بغلم میکنی، باهام سیگار میکشی بهم آرامش میدی و با کس دیگه بخوابی! ولی چون هر دومون میدونیم عشق وجود نداره اسم جایگاهت معشوقه و عشق و این چیزا نیست.
کای خندید و موهای سهون رو به هم ریخت.
-میتونیم براش اسم بزاریم هون.
+ و اینکه من برای رفت و آمدم ازت اجازه نمیگیرم هر جا بخوام میرم ولی بهت اطلاع میدم... الان هم محض اطلاعت رفته بودم یتیم خونه.
-و دست هات؟
+ با سیگار سوزوندمشون!
اخم کای دوباره بین ابرو هاش جا خوش کرد و در حالی که دوباره مشغول رسیدگی به سوختگی های سهون شد، گفت:‌
- بیشتر بگو.
سهون شونه ای بالا انداخت و سیگار رو بین لب های کای گذاشت.
+چیز زیادی نیست فقط وقتی خیلی عصبی و ناراحتم برای اینکه آروم بشم خودمو زخمی میکنم همین.
نیشخندی زد و ادامه داد:
+ مازوخیسم ندارم! فردا نیایی دیلدو خار دار داد بکنی تو کونم.. جرت میدم!
کای مهربون خندید و سری به نشانه تایید تکون داد.
+ تو نمیخوای جایگاه و محدوده منو مشخص کنی؟
- به هر حال که ازش پیروی نمیکنی و کار خودت رو میکنی.
موهای سهون رو بوسید و ادامه داد:
+ من دنبال عشق و این کسشرا نیستم سهون... کنارت خوبم، آرومم همین بسه. تا وقتی هم که اینجوری کنار هم خوبیم ادامه میدیم. تو آزادی های خودت رو میخوای و من بهت میدم ولی اجازه نداری بهم خیانت کنی یا از پشت بهم خنجر بزنی چون مطمئن باش بعدش اون قسمت هایی از بدنت که توسط من بوسیده شدند به بدترین شکل تاوان پس میدن.
سیگار دیگه ای روشن کرد و بین لب های سهون گذاشت.
- این یه رابطه معمولیه‌، جدا از اینکه ما کی هستیم و شغل مون چیه... مثل همه زوج های دیگه ما هم زندگی میکنیم، دنبال چیز خاص نیستم همینجوری که الان هستیم... همین آرامشی که الان هست کافیه.
+ پس اگه به عنوان دوست پسرت به رابطه تو و چانیول شک کرده باشم ازت بپرسم با چانیول کجا رفتین... باید بهم جواب بدی!
- جاسوس کوچولوی لعنتی!
+ من واقعا کنجکاوم، اگه چانیول کون آکبند دوست پسرمو افتتاح کرده باشه چی؟
کای در حالی که دست سهون باندپیچی میکرد جواب داد:
+ راجب اون عوضی که باعث مرگ مادرم و سوختن عمارت پارک شد، قبلا بهت گفتم... آخر ماه قراره بریم مزایده برده ها، احتمالا اونجا میتونیم یه سر نخ ازش پیدا کنیم.
- عمرا اگه بزارم دوست پسرم تنهایی بره بین یه عالمه برده لخت بگرده!
+با هم میریم هونی.
****
برای آخرین بار خودش رو توی آیینه چک کرد.
- کریس و دو تا از محافظ های دیگه باهامون میان داخل بقیه رو مخفیانه بیرون هتل نگه دار، اگه نیاز شد بهشون خبر میدیم‌ دخالت کنن. خودتم همینجا بمون.
تاعو عینک طلایی رنگ رو از توی جعبه اش بیرون آورد و به طرف چانیول گرفت.
× روی این عینک دوربین نصب شده همه چیز رو ضبط میکنه، وقتی قسمت وسطش رو لمس کنی میکروفونش فعال میشه و میتونی صحبت کنی، پس اگه چیزی شد یا نقشه عوض شد میتونی بهمون اطلاع بدی.
چانیول سری به نشونه تایید تکون داد و عینک رو روی چشم هاش تنظیم کرد.
× میرم اتاق کنترل... زنده برگرد رئیس.
چانیول سری تکون داد و بعد از بیرون رفتن تاعو، نگاهی به بکهیون انداخت، مدتی میشد که با کروات سورمه ای رنگش مشغول بود و زیر لب فحش میداد.
رو به روی پسرک ایستاد و دست هاش رو کنار زد، در حالی که کروات بکهیون رو میبست گفت:
+ اونجا جای مناسبی نیست، ازم دور نشو و اگه چهره آشنایی دیدی ضایع نباش و ریز بهم علامت بده، الکل هم حق نداری بخوری، مشخص نیست اونجا قراره چه اتفاقی بیوفته باید هوشیار باشی!
بکهیون سری به نشونه تایید تکون داد و زیر لب گفت:
+ ممنون!
بر خلاف تصورش بعد از اون شب رابطه اش با چانیول چندان پیشرفت نداشت، مرد بزرگتر اجازه میداد بکهیون بغلش کن و ببوستش و حتی شب رو تو بغلش سپری کنه، ولی این وسط تنها کسی که برای این چیز ها پیش قدم میشد بکهیون بود و چانیول هیچ اقدامی نمیکرد! حتی اگه بکهیون برای یک روز کامل سمتش نمیرفت، چانیول باز هم بی تفاوت به کار های عادیش میرسید و این برای بکهیون عذاب آور بود... بکهیون تشنه توجه بود خصوصا وقتی هنوز شخصی به اسم لوهان توی مغز یا حتی قلب چانیول بود و چانیول حتی بعد از اون شبِ به اصطلاح عاشقانه، هنوز قاب عکس لوهان رو از میز کارش بر نداشته بود.
بکهیون از اون قاب عکس و صاحبش متنفر بود ولی میترسید چیزی بگه و اعصاب چانیول رو تحریک کنه و همه قدم هایی که برای این رابطه برداشته بود هیچ بشن!
زیر چشمی نگاهی به قاب عکس منفور انداخت، بکهیون میدونست نباید از چانیول توقع عشق داشته باشه، چرا که خودش برای این رابطه پیش قدم شده بود و گفته بود از چانیول توقع عشق نداره... ولی توقع توجه که میتونست داشته باشه!
بکهیون توجه میخواست...دلش میخواست همونقدر که خودش برای لب های مرد بی تابه چانیول هم بی تاب بشه.
دوست داشت همونقدر که بکهیون از جزء به جزء چانیول از خود بی خود میشد چانیول هم دیوونه اش باشه.
ولی حتی اگه این چیز ها هم ممکن نبود بکهیون  انتظار داشت چانیول عکس لوهان رو از بکگراند گوشیش حذف کنه و قاب عکسش رو از توی اتاق برداره و حداقل وانمود کنه اون پسر رو فراموش کرده.
بکهیون قبول داشت به زیبایی لوهان نبود و شاید مثل اون نمیتونست دل چانیول رو بلرزونه... ولی باز هم این براش عادلانه نبود!

⛓🍷 𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐀𝐭𝐭𝐢𝐭𝐮𝐝𝐞🍷⛓S1Where stories live. Discover now