دکمه کتش رو بست و کنار پدرش و مادر وارد سالن جشن شد. جشن بزرگی بود. سال نو بود و یه فرصت مناسب برای دور هم جمع شدن . یه جشن باشکوه توی خونه یکی از بزرگترین شرکت دار و تاجر کره و البته خونه دایی عزیزش.
اولین چیزی که توجه هر بیننده ای رو جلب میکرد درخت بزرگ وسط سالن بود که به زیبایی برای کریسمس تزئین شده بود . ستاره ای که بالای درخت بود حک شده به اسم صاحب این مهمونی بود .... مین . هر گوشه ی سالن به زیبایی و هنرمندی خاصی تزئین شده بود. سقف پر از شاخه های داروش بود که حال و هوایی مخصوص کریسمس رو به جشن میداد . خدمتکارهایی که لباس هایی با تم کریسمس پوشیده بودند از مهمون ها پذیرایی میکردند گاهی حتی بیشتر از افراد توی مهمونی توی چشم می اومدند .
هرکی با دیدن اون همه زرق و برق و زیبایی سالن شگفت زده می شد ولی برای هوسوک عادی بود . خیلی آروم و متین همراه پدرش به سمت آقای مین رفت . برای پسری که توی کت و شلوار رالف لورن مشکی ساده و مجللش می درخشید ونگاه های پر از تحسین همه رو به خودش خیره میکرد این جشن یه جشن معمولی بود بدون هیچ نکته خاصی . با دیدن آقای مین همون دایی عزیزش تعظیم کوتاهی کرد:
کریسمس رو بهتون تبریک می گم آقای مین .
آقا مین : هوسوک پسرم چند بار بهت گفتم من دایی تو هستم منو آقا ی مین صدا نزن .
هوسوک لبخند خجالت زده ای زد : چشم دایی جان .از اون طرف پسری با لبخند ساختگی روی لبش مشغول سلام کردن و جواب دادن به خانواده چابلوس و پیر پدرش بود . او تک پسر خانواده مین و مشهور ترین پسر این خانواده در بین دختر های شهر بود . آرزوی هر مردی توی این جشن ، داشتن دامادی مثل یونگی بود .
مثل همیشه همه داشتن از مهمونی لذت میبردن که ناگهان فردی با صدای بلند رسا از همه در خواست کرد که توی پذیرایی جمع بشند و با سکوتشون به آقای مین فرصت حرف زدن بدهند .
آقای مین : همانطور که می دانيد طبق گفته ی جد بزرگتر ما یعنی پدر بزرگ فردی که باید نسل ما رو ادامه بده امسال باید با یکی از افراد این جمع ازدواج کنه و اون فرد به دست پدربزرگ انتخاب شده .
همزمان همه دختر ها با تمام شدن این جمله ی آقای مین شروع به جیغ زدن کردن ، همشون فکر میکردن پدربزرگ یکی از اونا رو انتخاب کرده اما سخت در اشتباه بودن ...به نظرتون در پارت بعد قراره چه اتفاقی بی افته ؟ یعنی پدر بزرگ چه کسی را انتخاب کرده ؟ 💜
YOU ARE READING
Forced marriage and possible love
Romanceهوسوک پسر رئیس جانگ به خاطر حرف پدر بزرگش که آدم مهمی در خانواده است مجبور می شود با پسر دایی اش که یک فرد ثروتمند و تاجر بزرگه کره است، ازدواج کنه اما چی میشه اگر هوسوک گذشته داغونش باعث بشه ک الان هیچ حسی نسبت به کسی نداشته باشه... Main Couple:so...