✞• 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟏𝟗

978 187 41
                                    

اهنگ این پارت: zedbazi_nakoni bavar
به دنبال جونگکوک توی عمارت قدم برداشت به خدمتکارایی که بعد از تعظیم با تعجب نگاشون میکردن نگاه کرد
اگه جیمین هم جاشون بود همین ری اکشن رو نشون میداد وقتی دستای توهم رئیس به همراه برادر امگاش رو همراه با لبخند پررنگی که روی لبای رئیس روانیشون بود میدید
آهی کشید و خواست دستش رو جدا کنه تا کمی از شر نگاها خلاص شه ولی در عوض جونگکوک محکمتر دستاش رو گرفت و به سمت پله ها قدم برداشت
هنوز هم لبخند و برق چشمای آلفا رو یادش نمیره موقعی که بهش گفت قرار برگرده پیشش
جوری ذوق کرده بود انگار بچه ای هست که مادرش بعداز مدت طولانی  تصمیم گرفته برگرده پیش بچشُ کمی بهش محبت کنه
داخل اتاق هیونگش رفت و درو پشت سرش بست، به فضای اتاق نگاهی انداخت و با دیدن جسیکای غرق خواب روی تخت جونگکوک لبخند کمرنگی روی لباش شکل گرفت
روی تخت به آرومی نشست و دستاش رو لای موهای نرم گربه فرو برد و نوازشش کرد
"جیمین، دیگه نمیری مگه نه؟"

جونگکوک با همون لباسای بیرونیش اونور تخت نشست و به دست ظریف جیمین که جسیکارو نوازش میکرد نگاه کرد
"باید حرف بزنیم باهم"
جونگکوک به صورت ناراحت جیمین نگاه کرد، نکنه میخواست کلا برای همیشه ترکش کنه؟
"درمورد چی؟"
"درمورد مواد کشیدنت"
جونگکوک آهی کشید و لباشُ تر کرد "بهت که گفتم از اون موقع که ..
"میدونم جونگکوک، میدونم؛ فقط باید بری ترکش کنی"
جیمین به قیافه توهم جونگکوک بعد از شنیدن این حرف نگاه کرد، خودشم سختش بود که این حرفارو بهش بزنه فقط امیدوار بود جونگکوک زود قانع بشه وگرنه مجبور میشد بره سراغ نقشه دوم که اصلا مناسب به نظر میومد
"نه، من نمیتونم ترک کنم"
"چرا؟! جونگکوک میدونم سخته ولی بخاطر خودتم که شده باید بری ترک کنی"
"نه، ترک نمیکنم؛ نمیخوام دوباره اون دوره لعنتی رو بگذرونم"

جیمین موهاش رو به عقب هل داد و خودش رو روی تخت جلو کشید "جونگکوک. به حرفم گوش کن لطفا تو که نمیخوای این زندگی که برای خودت ساختی به همین راحتی از دست بدی؟ وضعیت شرکتت بده ممکنه ورشکسته بشی"
جونگکوک پوزخند زدو نگاهشُ از جیمین گرفت " تا وقتی تو قرار نیست کنارم باشی برام هیچی مهم نیست"
"جونگکوک! خواهش میکنم یکم منطقی فکر کن یعنی چی مهم نیست اگه...
"همین که گفتم، مهم نیست دیگه هیچی واسم مهم نیست چرا نمیفهمی؟"
با داد جونگکوک جسیکا از خواب پرید و غرشی کرد بعد پشت جیمین قایم شد
جونگکوک از جاش بلند شد و شروع کرد به راه رفتن تو اتاق با قدمای بلند، جیمین با تعجب به جونگکوک که با عصبانیت راه میرفت و تند تند نفس میکشید خیره شد
یونگی بهش گفته بود یکی از علائم کشیدن مواد زود جوش شدن بود ولی بازم از هیونگش که همیشه منطقی و عاقلانه رفتار میکرد انتظار نداشت

پاهاشُ روی زمین گذاشت و ارنجاشُ روی پاش تکیه داد و صورتش رو با دستاش پوشوند تا یکم فکر کنه
جونگکوک نیم نگاهی به امگا انداخت و از عصبانیت با دندوناش پوست لبش رو کند، دستاش رو پشت سرش برد بهم قفل کرد
چیزی داخل اتاقش باقی نمونده بود تا بشکنتش وگرنه تا الان همشون به هزار تیکه تبدیل شده بودن
استرس داشت، از تصمیم جیمین میترسید؛ یک ثانیه دوریش به اندازه یه سال طول میکشید؛ جالبه که قبل از اومدن جیمین به آمریکا نبودش انقدر دردآور نبود ولی حالا چرا، حالا که جیمین همه چیو فهمیده بود و باهاش سکس داشت، حالا که نگرانیش نسبت به خودش رو دید و چشمای براقشُ میدید فرق داشت
"پس من میرم"

𝑯𝒚𝒖𝒏𝒈 𝒐𝒓 𝒎𝒂𝒕𝒆𝟐Where stories live. Discover now