انتقام؟

586 92 15
                                    

نامجون/
نامجون: افسر جئون برو بیرون
کوک: ولی حالش خو...
نامجون: برو من حواسم بهش هست.
بعد اینکه جونگکوک رفت بیرون تهیونگو از روی زمین بلند کردم و رو کاناپه گذاشتم. چه بلایی سر خودت اوردی تهیونگ؟ حدود ۴۰ دقیقه گذشت که دیدم چشماشو باز کرد. انتظار داشتم الان از سردرد نتونه بلند بشه اما یهو مثل اینکه بهش شوک داده باشن از جاش بلند شد و با نا امیدی و گیجی به اطرافش نگاه میکرد.
زیر لب با خودش حرف میزد وقتی متوجه شدم دوباره حمله عصبی بهش دست داده خواستم برم طرفش که داد زد: من کشتمش!
روی زانوهاش زمین خورد، آره کیم تهیونگی که همیشه قوی بود الان هیچی جلودار کنار کشیدنش نمیشد. هیچی!
بی صدا اشک میریخت و گفت: من کشتمش. جین هو رو من کشتم. دیدم، با اسلحه به تمام بدنش شلیک کردم
نامجون: بلند شو تهیونگ
تهیونگ: تنهام بزار
نامجون: تهیونگ!
شاید باید از یکی کمک میگرفتم، کسی که از همه چی خبر داشت . از اتاق بیرون رفتم و دنبال جونگکوک گشتم. پشت میزش نشسته بود و به یه نقطه نا معلوم خیره شده بود.
نامجون: هی هی جونگکوک
کوک: بله
نامجون: میشه بری پیش تهیونگ، ح... حالش خوب نیست
کوک: باشه مشکلی نیست
کوک/
اول نمیخواستم امروز دوباره ببینمش اما وقتی نگرانیش رو دیدم خودمم نگران شدم. واسه تهیونگ نه، واسه نامجون! اون سرگرد هیچی واسه نگرانی نداره.
کوک: سرگرد کی... هی حالت خوبه؟
حتی پلکم نمیزد، اما وقتی متوجه حضور من شد لبخند غمگینی زد و گفت: متاسفم
اولین بار بود لبخندشو میدیدم، و البته معذرت خواهیشو! نتونستم جلوی خودمو بگیرم و داد زدم: یااا خودتو داغون کردی. یکم به خودت بیا
نیشخندی زد و بعد کم کم شروع کرد به قهقهه زدن. چقدر این وجه از این آدم برام آشنا بود...
فکر کن از درد موقع گریه بخندی... این از خود دردت دردناک تره.
تهیونگ: من ... مقصرم. مقصر همه چی
خواستم بلندش کنم که گوشه لباسمو گرفت و گفت: میشه نری؟
کوک: قرار نیست جایی برم ولی باید استراحت کنی
وقتی کنارش نشستم سرشو روی شونم گذاشت و چشماشو بست. مثل اینکه خوابش برده! اشکاشو از روی صورتش پاک کردم و یاد گذشته افتادم، یاد قولی که به خودم داده بودم...
فلش بک/ سال ۲۰۲۰ _ بوسان
کوک: پس زنده بوده و رفته با خواهرم ازدواج کرده... بعدم کشتتش آره؟
جیمین:میتونی فیلمشو ببینی
وقتی فلشو به لپ تاپ زدم به وضوح حس کردم قلبم ایستاده، تهیونگ بالا سر جین هو بود و بهش ۵ تا گلوله شلیک کرد. باورم نمیشد... این همون کسیه که عاشقش بودم؟
فلشو سریع گذاشتم تو جیبم و گفتم: این پیش من میمونه
جیمین: من قاتل خواهرتو میخوام پشت میله های زندان ببینم، میخوام دیوونه بشه... باید یه جوری رفتار کنی انگار از هیچی خبر نداری! فهمیدی؟ وای به حالت اگه دوباره عاشقش بشی
کوک: میدونم جین هو رو دوست داشتی‌. به خاطر خواهرم انجامش میدم نه تو!
جیمین: اون پدرِ... جین هو رو به زور به عقد تهیونگ دراورد، اونم دقیقا بعد اینکه تهیونگ حافظشو از دست داد. واسه اینکه دیگه به پر و پای تو نپیچه، ثروتشو بالا بکشه و دخترشو مثلا خوشبخت کنه! وی تو تمام زمانی که با جین هو بود اصلا بهش نزدیک نشد. اما خب یه جوری رفتار میکرد انگار واسش ارزش قائله.
کوک: من خودم دیدم تیر خورد... خودم دیدم قلبش دیگه نمیزد!
جیمین: ایست قلبی بوده نه مرگ، فکر کنم یه خورده حسابایی هم با پدرت داری نه؟
کوک: حلش میکنم
جیمین: بهتره همین طور باشه
زمان حال/۲۰۲۲_ اداره پلیس سئول
جیمین فکر میکرد دنبال انتقامم، دنبال نابودی تهیونگم،ولی من بهتر از هرکسی میدونم تیرایی که به بدن جین هو خورده بود به صورت عمودی نه، بلکه مایل به افقی بوده. یکی از کنار بهش شلیک کرده پس امکان نداشته اسلحه تهیونگ پر بوده باشه و بالا سرش بهش شلیک کرده باشه. حقیقت؟ دنبال حقیقتم. ولی نمیتونستم دوباره عاشقت بشم، نمیتونم دوباره از دستت بدم وی...

● بعله بعله... جونگکوک همه چیو یادشه و میدونه تهیونگ قاتل نیست. ولی همه چی بر علیه تهیونگه :)))
هنوز حدس نزدین تهیونگ چرا حافظشو از دست داده؟

who are you? | تو کی هستی؟Where stories live. Discover now