نیلوفر سفید

1.2K 378 116
                                    

_به سگات بگو  ولش کنن.

ویکا که انگار از این حرف و حالت دستوری مرد خوشش نیومده تک خندی زد و اطراف جونگکوک شروع به قدم زدن کرد،

_تازه داره خوشم میاد از این بازی...نگاش کن پالادمیر..شبیه الهه های روسپی یونانه...اینطور فکر نمیکنی؟

سرش رو به گردن جونگکوک نزدیک کرد و قبل از ضربه سر جونگکوک به بینیش حرف پالادمیر متوقفش کرد،

_اون نیلوفر سفیده.

ویکا لحظه ای مکث کرد و چشای تنگ شدش رو از کنار گردن جونگکوک به مرد دوخت،

_کی؟

_تو پول هنگفتی بابتش گرفتی ویکا،خیلی خوب میدونی راجب چی دارم حرف میزنم،اون پسر نیلوفر سفیده پس دستای کثیف لعنت شدتو از روش بردار تا اینجارو رو سرمون خراب نکردن..

ویکا خنده ای کرد و نفس گرمش رو پشت گوش جونگکوک خالی کرد،

_همم..خب همه چیز طبق خواسته ما پیش نمیره پیرمرد،ممکنه یکی پول بیشتری پرداخته باشه،هوم؟..کام عان مرد،کی قراره اینجارو خراب کنه، یه جنازه؟

قبل از جواب دادن پلادمیر،جونگکوک کار نیمه تمومش رو تموم کرد و باضربه محکم سرش به صورت ویکا،صدای شکستن استخون بینیش رو به گوش بقیه رسوند و لباس خودش از خون کثیف مرد سرخ شد،

بازوی سمت چپش پیچونده شد و بخاطر بسته بودن پاهاش،حرکاتش محدود و دردناک شد،مشت محکمی به دنده هاش برخورد کرد وقبل از شدیدتر شدن ضربات روی تن و بدنش پلادمیر بهشون رسید و جونگکوک بسته رو ازبین بازوهاشون بیرون کشید،تقریبا کل افراد به دو دسته تقسیم شده و به جون هم افتاده بودن،این بین جونگکوک درتلاش بود بَست دور پاهاش رو زوتر باز کنه و به محض موفق شدنش،به سمت ویکا حرکت کرد،

تهیونگ تنها خط قرمز جونگکوک بود و توهین حتی به اسمش جئون جونگکوک الفارو بیدار میکرد،ویکا دستش رو روی بینیش گذاشته بود و خون از بین انگشتاش روی لباس و سطح سنگی کف سلول میریخت،یه زانوش رو زمین و سرش پایین بود،
جونگکوک به محض رسیدن زانوش رو محکم طرف چپ صورتش کوبید و باافتادش روی زمین،روی شکمش نشست و یقه گشاد و چرک لباسش رو بین مشتش گرفت و ضربات محکم و منظم مشتاش رو روی صورت کریحش فرود اورد،

خوشبختانه سربازا بالاخره مداخله کردن و جونگکوک رو از روی صورت له شده ی ویکا بلند کردن و مستقیم به سمت انفرادی بردن..

امریکا_ازمایشگاه مخفی.

درب شیشه ای بعداز تایید هویت کنار رفت و صدای پاشنه های بلندی که روزانه تنها صدای حاکم به اتاق سرد وسنگی بود،بهمراه بوی توتون ترکیب باعطر گرون قیمت زنانه،تو فضاپیچید،

کت بلند و مشکیش رو از تنش خارج و روی میز پرت کرد،بالبخند رضایت بخش بوفه محبوبش رو چک کرد و سمت تخت فلزی گوشه اتاق قدم برداشت،لبخند روی لبای سرخ از رژش کنار نمیرفت و ریتم اهنگ کلاسیک قدیمی رو زیر لب زمزمه میکرد..باهرقدیمی که به تخت نزدیک میشد،عشوه حرکاتش کمتر و نگاهش سختتر میشد،
یه چیزی درست نبود،قطعا یه چیزی درست نبود..باعجله خودش رو به تخت رسوند و دستگاهای کنار تخت رو چک کرد،همه خاموش بودن..بلااستثنا همه..خاموش..بودن..باعجله دستبندهای محکم دور مچ مرد رو بازکردو به دنبال ضربان حتی ضعیف نبضش تمرکز کرد...

𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 (𝐒2)Where stories live. Discover now