قلب مرداب

1.6K 391 156
                                    

خلاصه از پارت قبل بخاطر وقفه طولانی؛
جونگکوک یکی مامورای بلند پایه دولت رو با شلیک ۵گلوه کشت و قبل از شلیک به سر خودش بیهوش شد،تو راه دادگاهی که نتیجش قطعا اعدامش بود،
یونگی جیمین و بقیه برای فراری دادنش اومدن و هرچیزی قابل باور بود بجز تهیونگی که تو ذهن همه مرده بود و حالا با اثر مورفوی تزریق شده بخاطر جونگکوک اومده بود،جونگکوک بهش شک وارد شد،یونگی برش گردوند توکیو و به جنگل،
وقتی کوک به هوش اومد رفت گلخونه برای تنهابودن که تهیونگ رو مجددا ملاقات کرد...من توخلاصه نوشتن افتضاحم😂خودتون برید بخونید پارتو سنگین ترید‌..

پایان خلاصه

بوسه دیگه ای رو سرشونه لخت پسرتوبغلش نشوند و برای بارهزارم عطرتن محبوبش رو وارد ریه هاش کرد،وجب به وجب تنش رو میبوسید و به نوبت دکمه هاش رو باز میکردو پایین تر میرفت،جونگکوک تنها چشماشو بسته بود و پنجه هاش رو بین موهای بلند و مشکی فرماندش فرو کرده،چنگ میزدو اجازه میداد مردابش رفع دلتنگی کنه و تنش گرم شه از لبایی که یک ماه ازش دور بود،
یک ماهی که یکسال گذشت و سلول به سلول تن و روحش درد میکشیدن از دوری لمس دلیل وجودش،

تهیونگ اخرین بوسه رو روی قلب پسرش گذاشت و بینیش رو تاکنار گوشش،روی پوست مرطوب از بوسه هاش بالاکشید،
جونگکوک پشتش رو به سینه تهیونگ تکیه زدو توبغلش نشست،سه دکمه اول پیرهنش به لطف فرمانده دلتنگش کنده شده و پوست سفیدو یک دستش لکه های سرخ و کبود از رد بوسه های محبوبش گرفته بود،
دست چپ تهیونگ دور کمرش حلقه شده و دست راستش بین دستای جونگکوک بود،رز سفیدش علاقه شدیدی به بازی باانگشتای بلند مردابش داشت،سرش رو عقب فرستاد و به شونه تهیونگ تکیه زد،
خیره به قهوه تلخ نگاهش،چشماش تیره تر شدن،
گم میشد تو عمق نگاهش و خدارو بارها شکر میکرد بابت داشتنش،فرصتی که دوباره نصیبش شده بود..

تهیونگ بازدمش رو عمیق بیرون داد،جونگکوک رو بیشتر توبغلش فشرد و پیشونیش رو عمیق وطولانی بوسید،

_عمر تهیونگ..

گیجگاه و باقی صورتش رو به نوبت،باصبرو بدون عجله میبوسید و هربار باجملاتش ببشتر قلب جونگکوک رو تکون میداد،

_جون تهیونگ
*بوسه
_همه چیز تهیونگ
*بوسه
_دلیل وجود تهیونگ

جونگکوک بی طاقت تکیه ش رو از سینه فرماندش گرفت،توبغلش نشست و زانوهاش رو دو طرف پاهای دراز شده تهیونگ گذاشت،موهاش رو چنگ زد و باکشیدنشون سرش رو بالاتر اورد و لبای خیسش رو بوسید،
عین تشنه ای که به اب رسیده باعطش و خشن لباش رو میمکیدو گاز میگرفت جوری که مطمئن شه ردش تا مدتها روی لبایی که دیوونش کرده بودن میمونه،تهیونگ دست چپش رو روی کمر جونگکوک میکشید و اجازه میداد هرکاری که میخواد انجام بده،
تمامش مطعلق به جونگکوک بود حتی جونی که از عزرائیل دزدیده بود برای برگشتن پیش رز سفیدش.

𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 (𝐒2)Where stories live. Discover now