عصبی و کلافه روی کاناپه نشست .
دوهفته از رفتن تهیونگ و هانیول می گذشت و جانگکوک هنوز ازشون خبری نداشت .به گذشته ها فکر کرد .
زمان هایی که تهیونگش بود ، ولی جانگکوک اون رو نمی دید .
به این فکر کرد که چرا پیش خانواده ی واقعیش نبوده؟
چرا وقتی پسرش اولین کلمه رو گفت پیشش نبود .... یا وقتی اولین قدم هاش رو برداشت پیشش نبود تا دستاش رو بگیره .چرا اون روزی که رزا خونه ی تهیونگ رفته بود ، پیشش نبود تا دستاش رو بگیره و بهش بگه چیزی نیست .
حالا که فکر می کرد ...... اون هیچ جا نبود ...... اون هیچ جای زندگی پسرش و تهیونگ جا نداشت .
حالا که تهیونگ رفته بود می تونست نبودش رو حس کنه .
به آشپزخونه نگاه کرد .
به یاد وقتی افتاد که تهیونگ رو واسته اولین بار دیده بود .
اونموقع ها تهیونگ یه پسر بچه لاغر و کوچولو با شلوار جین روشن و تیشرت قرمز بود .
تهیونگ قدیم قشنگترین لبخند های دنیا رو داشت .از وقتی تهیونگ رفته کسی به کارش کاری نداره .
پدرش جواب سوال هاش رو نمیده .... یونگی باهاش حرف نمیزنه و جیمین حتی یه نگاه کوچیک هم بهش نمیندازه .زندگی کردن بدون تهیونگ براش سخت بود .
خیلی سخت .♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یک سال بعد :
و می رسیم به آخرین خبر امشب
کیم تهیونگ که به تازگی مشهور ترین نقاش جوان دنیا شده بزرگترین گالری نقاشی خود را در پاریس راه اندازی کرد .
طبق آخرین اخباری که از جناب کیم به دستمون رسیده ایشان درحال حاضر در هتل ** درپاریس مستقر هستن .پارک میرا - فرانسه
جیهوپ تلوزیون هتل رو خاموش کرد و گفت :
" واه پسرررررر ......... خبر نمایشگاه جدیدت کل تلوزیون رو ترکونده "
تهیونگ نگاهی به جیهوپ کرد و لبخندی زد :
" پس چی فک کردی؟؟؟؟ بهت گفتم یه روزی بزرگترین نقاش دنیا میشم حالا بیا ....... اینم نتیجش "
هانیول همونطور که با پاهای کوچولوش دنبال خرگوش کوچولوش میدوید داد زد :
" هویج "
هوسئوک نگاهی به تهیونگ کرد و گفت :
" فردا نمایشگاهت برگزار میشه ...... می خوای هانیول رو چی کار کنی ؟ "
تهیونگ بی فکر گفت :
![](https://img.wattpad.com/cover/289877577-288-k499894.jpg)