⛓part 15⛓

2.1K 316 68
                                    

با توقف تاکسی جلوی درب هتلی که تهیونگ توش اقامت داشت از فکر بیرون اومد و بعد از برداشتن ساک کوچیکی که همراهش بود از ماشین بیرون اومد .

وارد هتل شد و جلوی بخش پذیرش ایستاد و با لهجه غلیظ انگلیسیش سراغ اتاقی که تهیونگ توش اقامت داشت رو گرفت :

" Hi Where is Mr. Kim Taehyung's room? "

مسئول پذیرش نگاه چپی به جانگکوک انداخت و گفت :

" sorry but we can't tell anyone the information of our guests "

جانگکوک با شنیدن این جواب اخمی کرد و از جیب داخل کتش دسته ای پول درآورد و روی میز گذاشت :

" can you tell me now ??? "

مسئول پذیرش لبخندی زد و پول رو از روی میز برداشت :

" of course I can ........Mr. Kim Taehyung's room is at the 13 th floor , room 668 "

جانگکوک در جواب زن سری تکون داد و به سمت آسانسور رفت .

حالا وقتش بود . باید دل تهیونگ رو دوباره به دست می‌آوردد .

از داخل آینه آسانسور نگاهی به خودش کرد و دستی روی کتش کشید .

امروز وقتش بود .
باید هر طور شده تهیونگ رو بر می گردوند .
باید به تهیونگش رو برمی گردوند .
حاضر بود جونش رو هم بده تا فقط یه بار دیگه اون رو توی بغلش حس کنه .

با صدایی که تو آسانسور پخش شد ، دست از نگاه کردن به خودش تو آینه برداشت و در محکم آسانسور رو روبه بیرون هل داد .

با رسیدن به اتاق 668 نفس عمیقی کشید و زنگ رو فشار داد .

می تونست از پشت در صدای پاهای کوچولویی که در حال دویدن به سمت در بودن و صدای نازکی که مدام کلمه پاپا رو تکرار میکرد رو بشنوه .

با باز شدن در نگاهش رو بالا آورد .

از دیدن این آدم اونم توی سوییت تهیونگ تعجب کرد :

" هوسئوک ؟ "

هوسئوک با تعجب نگاهی به جانگکوک کرد و گفت :

" جانگکوک ؟ تو اینجا چیکار می کنی ؟ چجوری اینجا رو پیدا کرد "

جانگکوک دهانش رو باز کرد تا جواب بده . اما با دیدن کله پر مو و کوچولویی که از پشت پاهای هوسئوک بیرون اومد حرفش رو فراموش کرد .

اون آدم کوچولو و خوردنی هانیولش بود .

پسر کوچولوش .

هانیولش .

روی زانوهاش خم شد و دستاش رو سمت هانیول دراز کرد :

" هانیولی .‌‌....... پسرم ........ ددی اومده ....... "

هانیول با نگاهی گیج کلمه ای که تازه یاد گرفته بود رو به زبون آورد :

" ددی ؟ "

جانگکوک ذوق زده از شنیدن این کلمه سرش رو تند تند تکون داد .

هانیول با نگاهی بغض آلود به هوسئوک نگاه کرد :

" پاپا "

هوسئوک با نگاهی درمانده و باحالت گریه گفت :

" خدای من باز شروع شد "

قطره ای اشک از چشم های هانیول چکید :

" پاپا "

قبل از اینکه بغض هانیول بیشتر از این بترکه و صدای جیغ و دادش کل ساختمون هتل رو برداره ، هوسئوک بغلش کرد و گفت :

" بیا بریم به دوشی هویج بدیم ....... حتما تا الان گشنش شده "

لحظه ای سرجاش ایستاد و رو به جانگکوک کرد و گفت :

" نمی دونم تهیونگ از این کارم ناراحت میشه یا نه ....... ولی بیا تو و دم در نایست "

جانگکوک خوشحال و ذوق زده از شنیدن این حرف وارد سوئیت شد و در رو مشت سرش بست ‌.

هوسئوک هانیول رو با ظرف هویج پایین گذاشت و روی کاناپه روبه روی جانگکوک نشست :

" چرا اوندی اینجا ؟ "

جانگکوک کمی فکر کرد و گفت :

" اومدم که زندگیم رو برگردونم "

هوسئوک آهی کشید و گفت :

" من واقعا نمی دونم بین تو و تهیونگ چی گذشته که اینجوری شدین ....... ولی می خوام یه چیزی بهت بگم ........ این تهیونگی که امروز هست ....... تهیونگ 1 سال پيش نیست ........ خیلی عوض شده ........ اونقدری عوض شده که حتی اگه مادرش هم نمیشناستش ........ پس مراقب کارهایی که میکنی باس و با احتیاط باهاش حرف بزن "

جانگوک کتش رو توی دستش مچاله کرد و گفت :

" تقصیر منه ........ همش تقصیر منه ......... اگه منه احمق یذره چشمام رو باز میکردم و دور و ورم رو بهتر می دیدم امروز اینجوری نمیشد . "

نفس عمیقی کشید و ادامه داد :

" اما قسم می خورم تا از دل تهیونگ درنیارم و خوشحالش نکنم ...... بر نمی گردم .......... اون باید منو ببخشه ....... یعنی من باید یه کاری کنم که منو ببخشه "

هوسئوک در جواب حرف های جان.گکوک امیدوارمی گفت  و از جاش بلند شد تا به هانیول سر بزنه .

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

سلام کلوچه هاااااااا
چطوریننن ؟

معلومه که این فیک هم داره نفس های آخرش رو میکشه نه ؟!

شرط :

140 ووت
60 کامنت

⛓ only a servant ⛓Where stories live. Discover now