My Rabbit Ear

part♡3

قبل شروع اینو بگم کاور بوک تغییر کرده
و کار دست یکی از ریدر هاست با تشکر ازش♡
________________

Part◇3

#ته ببین...
من رفتم وسایلی که برای امشب سفارش داده بودیو بگیرم که...

تا نفسی گرفت تهیونگ حرفشو قطع کرد

همین طور که ماگ قهوش دستش بود و با استایلی جذاب... مو های نسکافه اییش و کت شلوار مشکی فوق جذابش پشت به در
رو به پنجره ایستاده بود
بدون اینکه به سمت هوسوک برگرده با صدای عصبانی گفت:
+ هوسوک چکار کردی ؟! مگه نگفتم باید وسایل رو زود اماده کنی الان ظهره
و هنوز هیچی اماده نیست

هوسوک اب دهنشو قورت داد
# وسایل رو تا چند ساعت دیگه میبرم بار... خیالت تخت
...اینو ببین...

کوک با مورد خطاب شدنش توسط هوسوک تو جاش جمع شده سرشو تا پایین ترین جاییی که میتونست گرفت

تهیونگ برگشت و همون طور که ماگ قهوش رو روی میز گذاشت با نگاه خشنی به هوسوک...پسر رو که پشت هوسوک از ترس مچاله شده بود دید

با یه نگاه کوتاه به کوک
لحن سردشو تو صورت هوسوک کوبوند
+ این دیگه کیه جزء مدل های شرکت که نیست؟!
کوک لرزیدو به پارکت تیره اتاق چشم دوخت و تلاش کرد گریشو نگه داره

هوسوک خلاصه گفت
جایی رو نداشت بره
ازم کمک خواست، اووردمش اینجا...

تهیونگ قدمی به جلو گذاشت
+برش گردون همون جایی که اووردیش
اینجا موسسه خیریه نیست

#اما...

+اما چی؟! من حوصله ی بچه بزرگ کردن ندارم

بغض کوک شکست و اروم با استینش اشکاشو پاک کرد
تنها امیدش اون مرد جذاب بود که الان دستور داده بود برش گردونن

#ینی واقعن برش گردونم ؟!
اون هیج جایی رو نداره
میگه جایی که زندگی میکرده کتکش میزنن حتی ازش سخت کار میکشن...
ببینش همه ی جای بدنش زخم و کبوده
دلت میاد بی احساس ؟!!!

هوسوک سعی کرد برای نگه داشتن جنگکوک،  تهیونگ رو راضی کنه
میدونست اگر جنگکوک اینجا بمونه تاثیرات خوبی تو زندگی دونسونگش داره
اینو حس کرده بود

اما•••

تهیونگ با سردی تمام دوباره حرفش رو تکرار کرد:
+بِبرش اشتباه کردی اینجا اووردیش
هوسوک..! من دنبال دردسر نمیگردم
اگر خانوادش شکایت کنند چی؟!

کوک که تمام مدت سرش پایین بود
استین هوسوک رو گرفت

هوسوک که چاره ایی نداشت سری به معنای تاسف برای تهیونگ تکون داد و دست جنگکوک رو گرفت.. به سمت پارکینگ پا تند کرد

.
.
.
.
.
هر دو از ماشین پیاده شدن
_اقا ببخشید میشه من پیش خودتون بمونم
ازتون خواهش میکنم نامادریم قطعا منو میکشه