دستشو کشید و عقب عقب رفت تا وارد آب بشند.
-کیم تهیونــــگ؟
با فریادی که زد، همراهش خندید و بدنشو به بدن خودش فشرد.
-جئون جونگ کوک؟
پیشونیشو به پیشونی تهیونگ چسبوند و زمزمه کرد:
-بهت گفته بودم دوسِت دارم؟
حس کرد قلبش رو به جریان آب سپرد. نفس عمیقی کشید و صورت پسر کوچکتر رو نوازش کرد.
-بهت گفته بودم حضورت باعث میشه قلبم شکوفه بزنه؟
لباشو نزدیکتر برد و مماس با لبای خندون پسر کوچکتر نگه داشت تا قلب لرزونش رو بی تاب تر کنه.
نفسهای بلندی که میکشید و چشمهایی که خمار شده بودند، بی قراریشو نشون میداد و البته که اون پسر هیچ قصدی برای پنهون کردنش نداشت.
-جونگ کوک؟
صدای بمی که تو سکوت شب گوش هاشو نوازش میداد و قدرت حرف زدن رو ازش میگرفت.
-نمیدونم کِی، کجا، چطوری...فقط میدونم که...خیلی وقته خنده هاتو نفس میکشم! خیلی وقته با شمردن ستارههای چشمهات آروم میشم! خیلی وقته با گرمای بودنت معنی زندگی رو میفهمم!...آغوشتو ازم نگیر اقیانوس من!
جونگ کوک لبخندی زد و آب دهنشو قورت داد تا بغضی که بی خبر به سراغش اومده بود رو فرو بده.
حلقه دستاشو دور گردنش تنگ تر کرد و زمزمه کرد:-دریای بدون ماهی، زنده نیست....کم نشو ازم!
سرشو عقب برد و خیره به ستاره بارون چشمهای سیاهش، گفت:
-دوسِت دارم!
لبخندی زد و با یک دستش موهای پست سرشو نوازش کرد.
-دوسِت دارم!
با شنیدن صدای بهشتی پسر، با بیقراری لباشو روی لباش گذاشت و بوسه ای رو شروع کرد. لب پایینی پسر رو بین لباش گرفت و مک های نه چندان آرومی بهش زد.
همونطور که لبای سرخش رو بین لباش سر میداد، دستشو پایین تر برد و از زیر تیشرتش، کمر باریکشو لمس کرد. همزمان با نوازش خط وسط کمرش، زبونشو وارد دهانش کرد و به سقفش کشید. حرکتی که میدونست پسر کوچکتر، ساده از کنارش رد نمیشه!قوسی که به کمرش داد و ناله ای که بین لبای بهم قفل شدهاشون خفه شد، باعث شد میون بوسه لبخندی بزنه و با بوسه ریزی به خال زیر لبش، کمی ازش فاصله بگیره.
![](https://img.wattpad.com/cover/310963740-288-k79110.jpg)
YOU ARE READING
...SATIVA...[COMPLETED]
Fanfictionتو مانند اقیانوسی هستی که حتی در روزهای طوفانی، آغوشش رو از ماهی نمیگیره. گذشتن از تو؟! خودت بگو اشک از شفافیتش میگذره؟ مردمک از تاریکیاش میگذره؟ خون از سرخیاش میگذره؟ تهیونگ از جونگ کوکیاش میگذره؟ . . . نام : ساتیوا نویسنده : نِبو کاپل اصلی :...