Part24 !الان بیا پیشم

931 127 44
                                    

نمیدونستم باید از این بابت خوشحال باشم یا از اینکه راحت تهدید دور انداخته شدن رو بهم کرد تنم برای از دست دادنش بلرزه...
کاش همه چی خوب پیش بره من مرگ دوباره نمیخوام.

حدودای ساعت 18:00 به خونه رسیدم و با دیدنه یونجی که پشت پنجره وایساده بود و لبشو چسبونده بود و اداهای بامزه در میاورد لبخند کمرنگی زدم.
با پنجه ی پام کفشامو از پام درآوردم و بدون اینکه مرتبشو کنم به داخل خونه هجوم بردم.
' هیونگی خوفی؟ چیلا دیر کَلدی؟
+کار داشتم یونجی، مامان کجاست؟

با دست به طبقه بالا یعنی اتاقم اشاره کرد. جلوش خم شدم و روی موهاشو یه بوسه کوتاه زدم‌و لپشو تو هوا آروم کشیدم.
همونجور که به سمت طبقه بالا میرفتم کوله امو از رو دوشم پایین کشبدم و بلند جوری که مامان از اتاق بشنوه گفتم:
+اوما، اونجایی؟

وقتی به چهار چوب دره اتاق رسیدم با دیدن مامان و بابا که هردو روتختم نشستن جا خوردم.
+چیزی شده؟
... یونگی
+بله آپا؟
... پاشو میریم بیمارستان
+من خوبم
... همین حالاااااا

بدون هیچ حرفی پشت سرش راه افتادم. مامان یونجی رو بغل کرد و تو ماشین نشوند کنارم و خودش کنار بابا نشست.
سرمو طبق معمول به شیشه ماشین چسبوندم.
... وای به حالت چیزیت باشه.
... عزیزم آروم باش
... آروم باشم؟ این پسره ی... داروهاشم مصرف نمیکرد منو خوش خیال رو باش فکر میکردم اونقدر بزرگ شده که این کارای ساده رو بتونه بکنه.

با رسیدن کناره بیمارستانی که هیچ تازگی ای برام نداشت از داخل ماشین پیاده شدم‌.
مامان یونجی رو تو بغلش گرفا و بابا یک مرتبه بازومو گرفت و سمت داخل بیمارستان کشید.
سمت پذیرشِ بیمارستان وایساد و چند تا فرم پر کرد و نشست و منم کنار خودش نشوند.
... باید بستری بشی.

خنده ی حرصی ای زدم‌ و نگاش کردم
+آپا شوخی میکنی؟ واسه چی هان؟
... چند باره اسپری میزنی در روز؟

همونجور که پاهاشو از عصبانیت تکون میداد و به جلو خیره بود سوال میپرسید.
میدونستم حده معمول روزی دو تا اسپری میشد بزنم ولی تو این دو سه ماهه اخیر روزانه به پنج تا شش تا اسپری رسیده بود.
+دوبار
... عجب، پس چرا اسپری های این ماهت زودتر از موعود تموم شده؟

پرستار اعلام کرد نوبته ماست، به داخل اتاق پزشک رفتیم ؛ فقط یونجی و مامان بیرون موندن.
با دیدنِ اون فرد داخل اتاق یکم جا خوردم. پدره جونگکوک بود.
د

و سه باری برای جلسه والدین دیده بودمش، تیپ و قیافش اونقدر تک بود که بتونم راحت بشناسمش.
رو صندلی نشستم و آقای جئون بهم خیره شد.
... پسر جون قیافت آشناست جایی دیدمت؟
+فکر نکنم!
... تو مدرسه یونگسان سئول درس میخونی؟

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Onde histórias criam vida. Descubra agora