چطور سرنخ دوم پرونده رو پیدا کردم؟

20 5 6
                                    

لیلی جلوی آینه ایستاده بود و پیرهن کوتاه زرد رنگی که یادش نمیومد داشته رو صاف می‌کرد که در اتاق یکدفعه ای باز شد و هیکل باکی بارنز بین چهارچوب پدیدار. "لیلی، به نظرت کجا میتونم.." با دیدن دختر باکی جمله اش رو نا تموم گذاشت.

لیلی به سمتش برگشت، یکی از ابروهاش رو بالا برد "چی؟"

"آمم، تو چرا یکی دیگه شدی؟ لیلی کجاست؟ نوه امو بهم پس بده!"

دختر چشم هاش رو چرخوند و به سمت دراور رفت و یکی از کشورهای رو باز کرد "به نظرت با موهام چیکار کنم."

باکی دست به سینه به چارچوب تکیه داد و کمی فکر کرد "زمان ما دخترا موهاشون رو فر می‌کردن."

"مرسی از پیشنهادت ولی فعلا امکاناتش رو ندارم." کلیپس طلایی رنگی رو از توی کشو برداشت و سعی کرد همه موهاش رو محکم توش جمع کنه. "و حالا آرایش."  اون مشغول به کار شد و در آخر باز به سمت باکی برگشت. "چون پیشنهاد موت رو رد کردم حس بدی دارم. پس حالا یه رنگ رژ لب پیشنهاد بده."

"اممم، نمیدونم." چشم هاش رو بست و شونه هاش رو بالا انداخت، "مثلا...قرمز؟"

لیلی فقط خندید و رژ قرمز رو دستش گرفت. زندگی با باکی بارنز بهتر از چیزی بود که انتظار داشت.

پنج دقیقه بعد در حالی که لیلی داشت کفش هاش رو پا می‌کرد و سرباز زمستان هم مثل یک جوجه اردکی که دنبال مادرشه پشت سرش اومده بود، گفت "مطمئنی میخوای خونه بمونی؟"

"تو مطمئنی میخوای منو تو خونه بذاری؟" و لبخندی زد. لیلی ایستاد و نگاه "خودتو لوس نکن ما دیگه ازین چیزا گذشتیم تو پدربزرگمی" رو بهش دوخت.

"اگه هر چیزی پیش اومد فقط بهم زنگ بزن خب؟" دستش رو روی مچ باکی گذاشت و از پایین بهش نگاه کرد. "فقط کافیه وارد لیست مخاطبات بشی و روی تنها مخاطبت یعنی من دکمه رو فشار بدی. اگه اونم برات سخته فقط دکمه ۲ رو طولانی فشار بده. باشه؟"

باکی که تمام مدت لبخند کوچیکی روی صورتش داشت جواب داد "لیلی من برای یه مدت طولانی برای یه سازمان اطلاعاتی کار می‌کردم. خنگ نیستم."

"باشه پسر باهوش! پس من دیگه رفتم، بروس پنج دقیقه ای هست که سر کوچه است."

"اوهوم."

اما درست قبل از اینکه از در خارج بشه حس کرد که مچ دستش گرفته شده. با تعجب به باکی نگاه کرد و هر دو ابروش رو بالا برد.

"فقط میخواستم بگم که...لطفا برگرد."

"معلومه که برمیگردم اینجا خونمه."

"خودت که میدونی چی میگم."

لیلی چند ثانیه ای به کفش هاش نگاه کرد و سرش رو تکون داد "پس تو هم نرو."

"کجا برم، اینجا خونمه."

******

لیلی در حالی که نمیتونست لبخندش رو جمع کنه و در حالی که  تقریبا میدوید به ماشین بروس رسید "متاسفم که دیر کردم."

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 30, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Time to wake upWhere stories live. Discover now