×بچه ها یه سری از اقلام تو این فروشگاه نیست من و هوسوک میریم دنبالشون
هوسوک سری با تأسف تکون داد و زیر لب گفت:چه اقلام هایی
برون رفتن و به دلیل زیاد نبودن مسافت مغازه مورد نظر تا فروشگاه پیاده به سمت مغازه راه افتادن
تهیونگ توی مغزش فانتزی های زیادی میچیند و تو ذهنش داشت کلی اسباب بازی برای خرگوشکش میخرید
وارد مغازه که شدند دو دختر رو دیدن که پشت به اون ها ایستاده بودند فورمون هاشون آشنآ بود ولی نمیتونست بفهمه کی هستن
چانیون از پیش دخترا سر بلند کرد و گفت:اوه ته خوش اومدی چی میخوای؟
تهیونگ رفتار دختر ها رو زیر نظر گرفت با شنیدن اسمش انگار شوک شده باشن به خاطر همین بیشتر مشکوک شد
×هر چی سری پیش ازت گرفتم به علاوه بات پلاگ خرگوشی با سه بسته کاندوم
چانیون:با کمال میل
به سمت دختر ها رفت و خریدشون رو داخل کیسه ای گذاشت و دختر قد بلند تر کارت رو تحویل داد
نگاهی به دستش انداخت
انگشتر دختر مثل انگشتری بود که کوک برای تولد امسال برای مونلایت خریده بود
دم گوش هوسوک خم شد و گفت:شناختیشون؟
سوک به معنای نه سر تکون داد:ولی آشنا میزنن
×خاک تو سرت...دخترای خودمونن
سوک با چشمای اندازه ی ساعت شده به ته نگاه کرد
-نه!
×اره
چانیون:خوش بگذره
و چشمکی نسیب دخترا کرد
دخترا که برای دیده نشدن اگه میشد سرشون رو میبردم لای پاشون پا تند کردن
هوسوک دنبالشون رفت و تهیونگ وایساد تا وسایل رو تحویل بگیرهدخترا تند تند راه میرفتن و هوسوک اروم اروم دنبالشون میرفت
بعد از اینکه مغز هوسوک قاطی کرد به سمت دختراش رفت و گوش جفتشونو گرفت و پیوند:جواب میخوام همین حالا
مون:ج....جواب؟
سیلور:ج...جواب...چی..آپا؟
-اخه لعنتیا اون جنس بود گرفتید؟یه جنس بهتر میگرفتید یه چیز بزرگتر مثلا بلور خیلی خوبه چرا سیلیکون گرفتید؟
سیلور و مونلایت با تعجب به هم نگاه کردن نمیدونستم بخندن گریه کنن یا چیکار کنن
مون:از این به بعد از شما مشورت میگیریم
-از من نه....من وارد نیستم...از تهیونگ کمک بگیرید
و رفت و دو دخترش رو توی شوکی که بهشون وارد شده بود تنها گذاشتسخنی ندارممممم
ووت و کامنت لفطا یادتون نله:)
![](https://img.wattpad.com/cover/313937980-288-k605020.jpg)
YOU ARE READING
another side (S2 of another one)
Fanfictionخب زندگی جانکوکیمونو یادتونه؟ اگه نه بزارید یه خلاصه ازش بگم پسر الهه ی ماه دارای شش جفت و پسری خوشبخت و صد البته خجالتی میدونید نمیخوام بگم تو این فصل چه اتفاقی میوفته ولی بزارید بگم چی میشه اگه دختر های جانکوک عاشق هم باشند ولی وقتی بزرگ بشن ب...