سوار تاکسی شدن و به سمت مدرسه برای ثبت نام رفتن.
جین استرس داشت و با نگاه نگران و تابلو یواشکی تهیونگ رو نگاه میکرد.
اون پسر تخس ترین امگایی بود که تو کل عمرش دیده بود و گستاخ بودنش سر زبون ها افتاده بود.
اگه اونجا کار ناپسندی میکرد و ثبت نام نمیشدن چی؟.
نفس عمیقی کشید و به طرف تهیونگ برگشت:=بذار از الان برات روشن کنم تهیونگ...و...
نگاهش به هوسوک روی شونه هاش افتاد که به طرز کیوتی نگاهش میکرد.
=و هوسوک!
هردو بهش نگاه کردن و منتظر موندن که میخواد چی بگه.
=لطفا اونجا محترم و در شان خانواده رفتار کنین.
به خصوص تو تهیونگ ، پررو بازی در نیاری!؟ میدونی که اگه ثبت نام نشیم باید پاشیم بریم خونه باباییامون ازدواج کنیم!؟تهیونگ که از توصیه های مکرر جین خسته شده بود اخمی به ابروش آورد و گفت:
-هیونگ فکر کردی من خرم که همچین اشتباهی بکنم؟؟
⇲نیم ساعت بعد⇱
*پسرک گستاخ! یه امگا چطور میتونه با وقاحت یه چشم های من زل بزنه و بهم بگه که به شما مربوط نیست!؟
تهیونگ همونطور تخس نگاهش کرد و حتی خم به ابرو نیاورد.
هوسوک که از فریاد های اون مرد ترسیده بود روی شونه های جین درحال لرزیدن بود و جین..؟
اوه جین کاملا ناامید داشت فکر میکرد چجور از دست ازدواج فرار کنه.
تهیونگ مدیر مدرسه رو عصبانی کرده بود و الان ثبت نام نصفه نیمه اشون رو هوا بود.
اون فقط از تهیونگ درباره هیتش پرسیده بود و اون با چشم های سیاهش به چشم های مدیر زل زد و گفت
"به شما مربوط نیست"
تهیونگ لب پایینش رو گزید و سرش رو پایین انداخت.=معذرت خواهی کن تهیونگ...
-اما هیونگ...اون سوال شخصی پرسید که...
=میدونی که برای ورود به این مدرسه پرسیدن چنین سوالایی الزامیه نه؟ عذرخواهی کن تهیونگ!
تهیونگ اولین بار بود که قیافه جین رو انقدر جدی و تهدید آمیز دیده بود.
با بغضی که ته گلوی خشکش بود سرش رو پایین انداخت و آروم لب های سرخش رو به حرکت درآورد.
-من....من...معذرت میخوام آقا...
جین نفس راحتی کشید.
*نمیپذیرم.
هردو با ترس و تعجب نگاهش کردن.
*از ثبت نام شما و پسر عموی گستاختون معذورم آقای کیم.
همون موقع در اتاق باز شد و فردی وارد شد اما اونا حتی نیم نگاهی هم بهش ننداختن.
-اما من معذرت خواهی کردم آقا!
*ساکت امگا!
+چه خبر شده لی؟!
مرد با دیدن شخص حاضر تو اتاق بلند شد و تعظیم کرد.
YOU ARE READING
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfiction|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...