•༉ 𝐏𝐚𝐫𝐭 04

694 141 53
                                    

"نیک"

جونگ‌کوک داشت با خودش می‌گفت احتمالا وقتی به مقصد جیمین برسه با آمبولانس، ماشین پلیس و یک جنازه رو به رو می‌شه اما مقابل خونه جیمین نه تنها هیچ ماشینی نبود بلکه کوچه خلوت‌تر از همیشه به نظر می‌رسید.

وقتی جونگ‌کوک دنبال جیمین که مثل یک جت به سمت خونش پرواز کرده بود دوید، اون هم تصمیم گرفت دنبالش کنه تا اگه مشکلی وجود داشت کمکی کنه ولی خب به نظر می‌اومد نیازی به کمک اون نبود.

نه تا وقتی که جیمین بالای سر گلدون شکسته بگونیاش زانو زده بود و اشک تمساح می‌ریخت!

آره جیمین واقعا داشت برای پرپر شدن یک گل زار می‌زد و بین جونگ‌کوک و برادر جیمین _جیهو_ فقط پسر بوکسور بود که با یک قیافه گیج به صحنه مقابلش نگاه می‌کرد.

جولیا یک گل بود؟

_خدای من حتی یک برگم ازش سالم نمونده.

و گلبرگ‌های بنفش رنگ تیکه پاره شده روی زمین رو توی دست گرفت و به سینه چسبوند. جیهو با قیافه متاسفی قدمی جلو برداشت.

گربه رنگی‌ای توی دستش وجود داشت که بیخیال فقط نگاهش رو به اطراف می‌گردوند.

_من واقعا متاسفم جیمینی. فکر می‌کردم گربه‌ای که خریدم خوشحالت کنه نمی‌دونستم به گُلت حمله می‌کنه.

جیمین آب بینیش رو بالا کشید و درحالی که مشغول جمع کردن تکه‌های شکسته گلدون بود تشر زد.

_فقط خفه شو!

جیهو با چونه‌ای آویزون دوباره عقب رفت. جونگ‌کوک هنوز هم نمی‌تونست این ماجرا رو درک کنه. به سمت گوش جیهو خم شد و زمزمه کرد

_اون واقعا داشت برای یک گل گریه می‌کرد؟

جیهو جوری که پسر مو بلوند روی زمین حرف‌هاش رو نشنوه سرش رو به گوش جونگ‌کوک رسوند.

_دو ساله که داره از این گل مراقبت می‌کنه و خیلی بهش اهمیت می‌ده.

اخمی روی پیشونی پسر قد بلند نقش بست.

_چرا انقدر به اون گل اهمیت می‌ده؟

جیهو خواست جواب جونگ‌کوک رو بگه اما با صدای گربه که میو میو می‌کرد اعصاب جیمین دوباره بهم ریخت.

_همش تقصیر این هیولاست. از جلوی چشمام گمش کن!

جیهو تقریبا با داد جیمین از جا پرید. قدمی به عقب برداشت و زیر لب به جونگ‌کوک گفت

_از خودش بپرسی بهتره.

جونگ‌کوک سری تکون داد و به خارج شدن جیهو از اتاق خیره شد.

سرش رو برگردوند و جیمین رو هنوزم که هنوزه مشغول جمع کردن لاشه گلش دید. دلش برای پسرک سوخت و روی زمین کنارش روی یک زانو نشست.

᭝‌ 𝐌𝐚𝐫𝐬𝐡𝐦𝐚𝐥𝐥𝐨𝐰Where stories live. Discover now