Part{19}

423 150 52
                                    

زیر چشمی به جونگینی که زیر بازوش رو گرفته بود نگاهی انداخت و پوزخند صداداری زد.
+بنظرت کراشرات ناراحت نمیشن وقتی ببینن اینطوری چسبیدی بهم؟

صورت جونگین طوری بود که انگار فقط یه ثانیه با بغض کردن فاصله داره... رنگش هنوز پریده بود و چشماش قرمز بودن...
-گرسنت نیست؟ از صبح چیزی نخوردی...

کیونگسو چشماش رو تو کاسه گردوند و با ته مونده زورش بازوش رو از تو دست جونگین بیرون کشید.
+به ترحمت احتیاجی ندارم.

جونگین سمتش قدم تند کرد و نگاهی به صورت دلخور کیونگسو انداخت.
-ترحم نیست... فقط بریم یجایی ناهار بخوریم باشه؟ بعد میرسونمت خوابگاه.

+آه خدایا چرا فکر میکنی باید با تو غذا/

-کیونگسو.

امگا لباش رو جوید... کاش انقدر مطیع اون الفای لعنتی نبود. فقط کافی بود اسمش رو صدا کنه که نه تنها کیونگسو حتی گرگش با اون همه خشمی که تو این چندسال تو خودش جمع کرده بود رام بشه...
+فقط ناهار میخوریم...

جونگین پلاستیک دارو ها رو تو مشتش فشرد و به دوکبوکی فروشی تو ده قدمیشون اشاره کرد.
-اگه بخوایم بریم یه رستوران دیگه به تایم ناهار/

+نمیخوام کلاسای بعد از ظهرم رو از دست بدم زودتر راه برو...

کیونگسو پشت یکی از میزا نشست و با گوشه رومیزی ور رفت... پاهاش بخاطر استرس میلرزیدن... بعد خیلی وقت با جونگین تنها بود و جونگین ناهار دعوتش کرده بود... نمیتونست خوشحال نباشه ولی از یک طرف نمیتونست خودش رو بابت خوشحالیش سرزنش نکنه هرچی باشه جونگین فقط از روی ترحم اونجا بود و داشت براش غذا میخرید...

جونگین روی صندلی رو به روش جا گرفت و یه سوسیس سرخ شده سمتش گرفت.
-تا وقتی حاضر بشه این رو بخور.

کیونگسو لبخند کوچیکی زد و سوسیس رو از بین انگشتای جونگین گرفت.
+ممنون.

نگاه جونگین با نگرانی روی لبخند کیونگسو تاب خورد. نمیخواست جلوی کیونگسو عجیب رفتار کنه نباید دوباره گریه میکرد یا مثل دیوونه ها بهش خیره میشد ولی حرفای شیوون مدام تو ذهنش میچرخید...

*****
فلش بک
*****

=اگه حتی به احتمال یک درصد این بیماری رو داشته باشه باید از همین الان برای درمان شدن اقدام کنه...

جونگین دستاش رو پشت میز توهم فشرد و چشماش بین شیوون و پارک چرخیدن.
-باید چیکار کنم...

=اول باید مطمئن بشیم این حدس درسته... احتمالا همه روند درمانش به تو بستگی داره و اینکه حالش خوب میشه یا نه. گفتی جفت سرنوشتشی؟

جونگین سرش رو تکون داد و کمرش رو صاف کرد.
-باید مارکش کنم؟

شیوون پوزخندی زد و عینکش رو روی بینیش جابجا کرد.
=اگه میخواستی مارکش کنی چرا همون موقع که ازت خواست اینکار رو نکردی؟

 Sole ༄Where stories live. Discover now