۪ 𖥔 ˑ ִ ֗ ִ ۫(16) ˑ 𖥻 ִ ۫ ּ

194 57 7
                                    

لبخند هنگام شادی زیباست
اما چه کسی فهمید لبخندی که از پس درد می اید چقدر زیباتر است…؟

.
.
.
.
.
.
.
.
.

همیشه پادشاه به او مشروب میخوراند تا وقتی از مستی بیهوش شود.‌‌‌.. شلاقش میزد تا وقتی از درد بی حال شود... عذابش میداد تا هنگامی که با آخرین نفس هایش التماس کند.

مدتها از شبی که بکهیون داغ وفاداری زد گذشته...
فونکس آتشینی که بالهایش را روی پشت های هیون گسترانده و با چشمان خشم آلود به ناظرینش خیره شده.
آتشی که از پس پرهایش میریزد گاهی هنوز پشت بکهیون را میسوزاند.
پس از آن پسرک با این پرنده ی اساطیری همراه شد تا مسیری دردناک و سخت را طی کند.
امروز بکهیون دیگر پسرک ضعیف و لرزان گذشته نیست... از کریس فنون جنگ آموخته و رسم بحث و مذاکره میداند... مکرر به دستور شاه ییشینگ در جنگ هایی که برای توسعه لونیا به راه انداخته شده اند شرکت کرده و فرماندهی را از دسته های کوچیک پیاده آغاز کرده.
وزرا و بزرگان لونیا بکهیون را به خوبی میشناسند.
آن ها معشوقه ی زیبای شاه ییشینگ را ماننده چاقوی ظریف و خوش تراش نقره ای میبینند... فلزی سرد با جزئیات ریز و زیبا.
از طرفی میدانند که لبه ی این چاقو به ظرافت تزئیناتش برش خورده و بسیار برنده است... میدانند که تا آنجا که توان دارند باید ازین چاقوی ظریف حذر کنند.
اولین روزهایی که پسر شرقی را دوش به دوش شاه ییشینگ در جلسات مجلس سیاسی و مهمانی های بزرگان دیدند، همه زبان به اعتراض گشودند و در خفا شاه را به خاطر برگزیدن چنین برده ای به مقام دستیاری و واگذاری امور مهم به وی شماتت کردند.
اما وقتی روزها گذشتند و توانایی های بکهیون را دیدند ، از گفته های خودشان بازگشتند و زبان به حمایت از او گشودند.
بکهیون قاتلی بی رحم است که در پنهان یا آشکار هر که را اربابش بخواهد از دم تیغ میگذاراند و معشوقی خوش بو و زیباست که شب ها  را در کنار هر کس که اربابش بخواهد به بهشت تبدیل میکند.
شنیدن داستان شب رویایی در کنار معشوق شاه یشینگ از زبان کسانی که مورد مهر پادشاه قرار گرفته اند و زمانی را کنار او گذرانده اند،  قصه ی مورد علاقه ی وزا و بزرگانی است هنوز اقبال داشتن بکهیون را نداشته اند.
آنها میدانند که این پسرک همانقدر که در میدان جنگ بی پروا و محکم است، در هم بستری مطیع و رام خواهد بود.
تمام این مدت آنچه بکهیون را به چنین جایگاهی رسانده است، وفاداری بی اندازه اش به شاه ییشینگ بوده.
پادشاه بارها و بارها برده ی مورد علاقه اش را به روش های گوناگون گزینش کرده، اما بکهیون هیچ گاه راهی غیر از وفاداری به او را برنگزیده.
بکهیون امشب سه روز از که از جنگ با قبایل وحشی شمالی بازگشته... جنگی که توسط او و کریس فرماندهی میشد و با پیروزی دلنشینی به پایان رسیده.
زخم هایی که از نبرد به تن دارد هنوز التیام نیافته اند که زخم های جدید بر تنش مینشینند.
.
.

𐧗۪۪ 𖥔 ˑ ִ ֗ ִ ۫ ִ ۫ ּ APORIAOnde histórias criam vida. Descubra agora