"نوعِ جرم؟!"_ قتل!
"اسمِ قربانی؟"
_ جئون جونگ کوک
" علت؟!"
با یادآوری دلیلِ کارش، با ذوق آروم خندید و سری تکون داد و بعد نگاهش رو به باز پرسِ جدی روبه روش داد.
_ اون پدرِ خوبی بود اما مردِ خوبی نبود.. قربان!
"درست توضیح بده، آقای کیم!"
دست های زنجیر شدشو روی سطحِ میز گذاشت و لبخندی زد.
_ قصه ی اخیرِ زندگی من رو بشنو قربان!
مکث کرد؛ چشم هاش برقی زد و بعد خاموش شد.
به نقطه ی خیره موند و لب گشود تا قصه ی چند ماهِ اخیر زندگیِ سیاه و در عین حال روشنش رو تعریف کنه!
_ جئون جونگ کوک، بعد از مرگ پدرم وارد زندگیمون شد.
ورودش مثله نمنم بارون بود، زیبا و دلنشین اما به مرور اون بارون تندتر شد و زندگیمون رو از هم پاشوند..(فلش بک، چند ماه پیش)
پدرم، چند ماه پیش فوت کرده بود؛ مرگش باعث شده بود که من غمگین شم و حال یک افسرده ی ناامید رو داشته باشم.
تو خونه، بدون انجام هیچ کاری فقط یه گوشه کز میکردم و به پدرم فکر میکردم.
پدری که به شدت بهش وابسته بودم.پدرم، هم پدر بود و هم مادر؛مادرم زنده بود اما بود و نبودش چندان فرق نداشت.
اون هر روز و هر شب، مشغول مهمونی رفتن و جمع های دوستانه بود و برای من و پدر تایم خالی نداشت!وقتی کم سن تر و نوجوان بودم، برای بودنش تقلا میکردم و هر شب، چشم هام رو روی بالشت خالی میکردم اما با بزرگتر شدنم، فهمیدم که اون مادر، مادره خوبی نیست و من رو دوست نداره و نخواهد داشت.
تنها کسی که هر شب و هر روز کنارم بود و منو میخندوند، پدرم بود؛ پدری که عاشقِ همسرش بود اما در مقابلش احساسی دریافت نمیکرد.
در بیست و دو سالگی، پدر بدون گفتنه وداعی از کنارم رفت و تنهام گذاشت.
ازش دلخور بودم، اون تنها کسِ من بود اما نامردانه منو رها کرد، هرچند که تقصیری نداشت و عزرائیل درِ خونه ی هرکسی رو میزد!
روز و هفته و ماه گذشت و من بدون هدف و تنها، تو خونه بودم؛ خونه ی که خنده ها و عطرِ پدرم رو به یادگار داشت.
مادرم، نیمه های شب مست و پاتیل به خونه برمیگشت و من رو نادیده میگرفت البته که تو عالم مستی حتی اسم خودش رو هم فراموش میکرد چه برسه به وجود من.به این وضع تقریبا عادت کرده بودم و بی هدف سر میکردم که اون، ناگهانی وارد زندگیمون شد.
تو زمستون، هنگامی که برف میبارید و زمین رو سفید پوش کرده بود، اون اومد و با آمدنش جسم و قلبمو گرم کرد.
YOU ARE READING
「𝐷𝑒𝑎𝑑 𝑆𝑜𝑢𝑙」
Fanfiction「نگاهِ ساحرش، تهیونگ رو جادو کرده بود. تهیونگ مجنونِ جونگ کوک شده بود و جونگ کوک هم عاشق اون، اما ته داستانِ عاشقانه شون به کجا می رسید؟! "نوعِ جرم؟!" _ قتل "نامِ قربانی؟" _ جئون جونگ کوک..! "علت؟" _ اون پدرِ خوبی بود اما مردِ خوبی نبود.」 · ·...