پارت ۲

352 89 18
                                    

با دیدن ساختمون چند طبقه ای ماشینم و گوشه ای پارک کردم و ازش پیاده شدم.

تابلوی بزرگی روی ساختمون بود که باز همون متن روی بروشور رو روش داشت .

وارد ساختمون شدم و به طبقه مورد نظر رفتم.

منشی پشت میزش نشسته بود و در حالی که داشت مگس میپروند با خودش آهنگی و زمزمه میکرد.

گوشی رو میز منشی زنگی خورد . منشی با سرعت نور گوشی رو برداشت و جواب داد

با شنیدن صدای فرد با باد خالی شده گفت _ جناب پارک هیچ مراجعی ندارین .... خوب معلومه چون هر کی میاد تو اولین جلسه مشکلش حل میشه دیگه نمیاد ... با قدم های بلند سمتش رفتم که با دیدنم یهو داد زد _ عه یه مراجع وایسا تا نرفته تورش کنم. گوشی و کوبید جاش و قطع کرد بعدم با لبخند و چشمای درشت شده با حالت ترسناکی نگام کرد

یه حس درونی داشت بهم میگفت قراره پشیمون بشم ولی فاک مگه قراره چی بشه؟ نمیمیریم که.... خوب امیدوارم نمیرم . خداوندگار پی دی نیم مراقبم باشه دستام و قفل کردم و دعای سریعی واسه زنده بودنم کردم .

نفس عمیقی کشیدم جلو رفتم و درحالی که سعی میکردم اون نگاه ترسناک منشی که مثل شکلات نگام میکنه رو نادیده بگیرم و ازش وقت بگیرم

منشی با علاقه و ذوق یکی یکی اطلاعات و وارد میکرد .

وقتی کارش تموم شد بلند شد.... پرونده ای رو داد دستم و در حالی که جلوتر میرفت .

رفت سمت اتاقی که انگار دکتر داخل بود.

تقه ای زد با شنیدن صداییی از داخل در و باز کرد سمتم برگشت و به داخل هلم داد.

در و بست و با صدای قدم هاش رفتنش و نشون داد.
.
.
.
اینجا دیگ چه دیوونه خونه ایه نگاهی به اطراف کردم

اتاق ساده ای بود یه پنجره گنده داشت که نور اتاق و تامین میکرد یه میز با دوتا صندلی این طرف و یه صندلی که پشتش به من بود و کل اتاق یه بوی خاصو دلنشینی پخش بود نفس عمیقی کشیدم و ارامش خاصی توی وجودم پخش شد .

حداقل بوی خوبی میده. چند قدم به جلو برداشتم که صندلی به ارومی برگشت ...

کله صورتی رنگی مشخص شد و  کم کم سرش بالا اومد

با صدای رسایی گفت _ دکتر پارک جیمین هستم و دستش و به سمتم دراز کرد...

قیافش...

صداش....

لبخندش.....

...

چرا همچی داره انقد برق میزنه ...

هوا چرا انقد گرم شده؟...

حباب های صورتی چیه که دارم میبینم؟...

توهم زدمم؟؟؟...

با صدای بشکن به خودم اومدم و با صدایی که میلرزید گفتم _جئون بیوم سوک . دستام و با تعلل بالا بردم و دستاشو توی دستم گرفتم.

آنتی رمنس Where stories live. Discover now