✰𝐀𝐟𝐭𝐞𝐫 𝐀 𝐌𝐨𝐧𝐭𝐡✰
♡ ﷽ ♡
بارون یک هنرمند بود! هنرمند با استعدادی که با لطافت و ظرافت تمام، قطرات ریز و درشتش رو روی صفحهی سرد و مه گرفتهی شیشه میرقصوند..
هوا سرد بود و چاله های آسفالت، تبدیل به آبگیرهای کوچیکی شده بود که برای زیباییِ ابرهای تیرهی آسمان، مثل آینه عمل میکرد..
و در این تابلوی سرد و نمناک..مردی خسته و دل مُرده به پنجرهی اتاق تکیه داده بود..
به تکاپوی مردم که با شالگردن، بینی و دهان خودشون رو میپوشوندن؛ نگاه میکرد اما ذهنش جای دیگهای بود..به زوج هایی که زیر چترها قدم میزدن؛ نگاه میکرد اما ذهنش جای دیگهای بود..
قلبش درد میکرد و روحش مرده بود..تمامِ تنش بی حس بود و چشم های بی فروغش در عین خیره بودن؛ بی هدف بود..اونقدر که سرمای سوزناکی که از پنجرهی باز، تنش رو درآغوش میگرفت هم اهمیتی براش نداشت..
اونقدری که بوی نم خاک و صدای برخورد بارون با برگ درخت ها هم اهمیتی براش نداشت..تمام ذهن و روح و قلب تهیونگ..پوشیده از یک چیز بود..جونگکوکش! همهی وجودش..
تنها پناهش..و تا وقتی خیال جونگکوکش اینجا بود؛ تهیونگ هیچ چیزی رو حس نمیکرد..
نمیخواست حس کنه..قدرتی برای حس کردن براش باقی نمونده بود..سرش رو به شیشهی سرد تکیه داد و شیشه از وجود نفس هاش، بخار گرفت..بند بند وجود تهیونگ، ماه سفیدش رو طلب میکرد..
انگشت های تهیونگ برای گم شدن میون جنگل مواج موهای ماهش، لمس شده بود..
بینی تهیونگ برای چسبیدن به رگ تپندهی گردن دونه برفش و بوییدن عطرش، نفس کم آورده بود..
گوش های تهیونگ محتاج شنیدن موسیقیِ نوت دار صدای فرشتهش شده بود..
چشم های تهیونگ نیازمند خیره شدن به زیبایی های الههی عشقش شده بود..
و قلبش..قلبش عاجزانه فقط چشم های کهکشانیِ ضربانش رو طلب میکرد..
و چه غریبانه در یک شب سرد با آسمونی پرستاره از همهشون محروم شد..
در باز شد و پسر بزرگتر با دست های چفت شده و لبی که به دندان گرفته بود؛ داخل شد و با دیدن وضعیت پسر کوچکتر، آهی کشید..
آهسته جلو رفت و با ملایمت دست های مردونهش رو به زانوی خم شدهی پسر رسوند و با لحن آرومی به حرف اومد:
*تهیونگ؟ نمیخوای بس کنی؟ این عذاب رو تموم کن تهیونگ..جونگکوکت رفته..یک ماه از رفتنش گذشته و تو هنوز ماتم زدهای..
YOU ARE READING
𝐖𝐡𝐨'𝐬 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫?ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🌆𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑾𝒉𝒐'𝒔 𝑻𝒉𝒆 𝑲𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓? 🌆𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑻𝒂𝒆𝑲𝒐𝒐𝑲 🌆𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑩𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆/𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚/𝑻𝒊𝒎𝒆𝑻𝒓𝒂𝒗𝒆𝒍/𝑪𝒓𝒊𝒎𝒊𝒏𝒂𝒍/𝑻𝒓𝒂𝒈𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉 🌆𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🌆خلاصه: حادثهی غم انگیزی...